ونگ وا- سیده سکینه محمودی// در بیان تاریخ جنگ هشت‌سالۀ ایران و عراق، روایت‌های بسیار گفته و نوشته شده است که هر یک در جای خود ارزش‌مند است. روایت حادثه‌ای است گاه بسیار تلخ و ننگین، گاه حماسه و ایثار و گذشت رزمندگان و جانبازان و شهدای این جنگ آن‌ را بسیار شیرین و شنیدنی و جاودان ساخته است. جنگ به خودی خود ننگ بشریت است، اما در همین تلخ‌ترین دستاورد تمدن بشری گاه شیرین‌ترین روایت از انسانیت و مردانگی نهفته است، در کنار صحنه‌های سیاه آن، تصاویر زیبایی از شهامت و شجاعت جای گرفته و هما‌ن‌قدر که مرثیه فراق و جدایی از آن بلند است، گوش‌نوازترین ترانه‌های دل‌دادگی نیز از آن به گوش می‌رسد.
روایت‌های بسیار گفته و نوشته شده از این حادثۀ مهم تاریخ معاصر ایران که از زوایای گوناگون به تجزیه و تحلیل آن پرداخته‌اند، هزاران هزار کتاب و شعر و داستان از آن باقی مانده‌است؛ اما از هرچه که بگذریم سخن از شهدا تمام‌نشدنی است. در پس هزاران هزار یادواره و مجالس و محافل و شعر و ادبیات و انتخاب نام کوچه‌ها و میدان‌های شهر و… هنوز که هنوز است بوی گمنامی این سربازان وطن به مشام می‌رسد. هرچه بیشتر می‌کوشیم، کمتر می‌شناسیمشان. هنوز راه درازی در پیش است تا ادای دِین شود که اگر شود. چه کسی می‌تواند چشمان انتظار آن مادر پیر را در آن روستای دورافتاده به تصویر بکشد، آن‌گونه که او خود لمس‌کرد و در آخر عمرش نیز خبری نیامد از یوسفش که در فراق او سر بر لحد نهد.
همان‌گونه منتظر و مضطرب.
کدام حکایت و شعر و داستان می‌تواند، این انتظار را چنان گویا بیان‌کند، همان‌گونه که او خود لمس‌کرده.
کدامین حکایت می‌‌تواند رقص خون پسر را آن‌چنان که حق است ادا کند که خونابه شد به چشمان پیر پدر، شکسته شد قامتش در فراق فرزند و همۀ دل‌خوشی‌اش رنگ باخت در دل‌تنگی مداوم. هرچه گفتند و گفتیم کم بوده و هست. هر چه که نوشتند و نوشتیم، حق مطلب ادا نشد و نمی‌شود. اما چه کنیم که از دستمان همین اندک برمی‌آید و البته که این‌گونه به زخم روح خود مرهم می‌نهیم:
آب دریا را اگر نتوان کشید/ هم به قدر تشنگی باید چشید
کاش بیشتر به زندگیشان که کوتاه بود و پربار می پرداختیم.حکایت زندگی این اسماعیل‌های زمان -اگرچه همه آن‌چیزی نیست که باید باشد- اما تلاشی است کوچک برای شناساندن شهدایی که شاید جز نامی کوچک بر سرای کوچه‌ای و بوستانی و میدانی، هیچ از او نمی‌دانیم. نامی که گاه به سادگی از کنار آن می‌گذریم. اما در پس آن حکایت دل پر درد پدر و مادر و همسر و فرزند و خواهر و برادر و… نهفته است. کاش سعی کنیم از خلوت دلشان بر صفحه تاریخ بیاوریم تا حک‌شود و ماندگار و چشم بصیرتمان روشن‌بماند و در عمق وجودمان احساس حق‌شناسی و قدردانی نسبت به این جاودانه‌ها بیشتر شود. تلألؤ هر کدامشان در زندگی چراغی است پرفروغ که در این روزگار هراسناک و ظلمات، راه را از چاه بازشناسیم. دیر زمانی است که بشریت سخت نیازمند الگوهای رفتاری و اخلاقی و تربیتی است برای شکوفاشدن. در دین و فرهنگ و سنتمان کم نداریم از این الگوهای جاودان، اما کم‌تر توجه‌کرده‌ایم.
حکایت زندگی هر شهید روایت روشن روش‌هاست در مسیر بالندگی .کاش بیشتر با آنها زندگی کنیم.
#کنگره شهدای مازندران
#علویان خط شکن