دستنوشتههای قاب شده بر دیوارهای یک خانه پرخاطره | از رفتوآمدهای سیاسی تا بازیهای کودکانه
اینجا قلب خیابان دولت است. نبش بن بست صدرا، پلاک ۱۱۶٫ خانهای که از سال ۸۶ موزه شده تا نام و خاطراتش را با مردم تقسیم کند. خانهای که آیت الله مرتضی مطهری به همراه همسرش عالیه روحانی آن را برای زندگی انتخاب کردند تا نزدیک باشد به حسینیه ارشاد.
قدیمی است؛ سنگ فرشهایش، درهای چوبیاش که انگار به تازگی رنگ خورده و دیوارهایش که هنوز وفادارند به قاب عکسهای سیاه و سفید. همه چیز بوی کهنگی میدهد اما خاطرات این خانه هنوز هم زنده است. عکسها هنوز روایتها دارند. روایت از روزهای عجیبی که این خانه به خود دیده؛ از دستگیریها و پنهان کردن جوانکهای انقلابی تا میتینگها و خط و ربط هایی که از دل این خانه بیرون میآمده است؛ خانهای که حالا شده «خانه موزه شهید مرتضی مطهری»
خیابان دولت، نبش بنبست صدرا
اینجا قلب خیابان دولت است. نبش بن بست صدرا، پلاک ۱۱۶٫ خانه ای که از سال ۸۶ موزه شده تا نام و خاطراتش را با مردم تقسیم کند. خانه ای که آیت الله مرتضی مطهری به همراه همسرش عالیه روحانی و فرزندانش که در این خانه به هفت نفر رسیدند، آن را برای زندگی انتخاب کردند تا آیت الله نزدیک باشد به حسینیه ارشاد. تا رفت و آمدهای دوستان انقلابی اش را راحت کند برای جلسات شبانه شان بعد از سخنرانی در حسینیه؛ همان حسینیه ای که خودش موسس بود.
آیت الله مرتضی مطهری بعد از سال ها زندگی در کوچه دردار در خیابان ری، با کمک همسرش این خانه را خریداری کرده و ۹ سال در اینجا زندگی می کند تا اینکه «دوسال مانده به شهادتشان از اینجا اثاث کشی کردند چون جایشان در این خانه با هفت بچه کم بود.»
این ها را خانم باغبانی می گوید. او یک سالی هست که از سوی سازمان فرهنگی- هنری شهرداری تهران به ریاست این خانه- موزه گماشته شده و در تدارک مراسم نود و هشتمین سالگرد تولد مرتضی مطهری بود. اما حرف که به سوابق این خانه می رسد، گوشی اش را خاموش می کند؛ «بیشترین مکتوبات استاد مطهری در این خانه نوشته شده است. علاوه بر این، این خانه مکانی برای مراجعات سیاسیون وقت بوده؛ کسانی مانند شهید بهشتی، آقایان طالقانی، هاشمی، مفتح،باهنر و محلاتی مدام به این خانه رفت و آمد داشته اند. بسیاری از زندانیان سیاسی وقتی از زندان آزاد می شدند به همین خانه مراجعه می کردند و حتی شهید مطهری بسیاری از فراری های سیاسی از ساواک را در همین خانه پنهان می کرده است.»
خانه ای کوچک اما خاطره ساز
فضای بیرونی خانه بزرگ است اما فضای داخل کوچک. بنز قدیمیِ سرمه ای رنگِ شهید مطهری هنوز هم گوشه حیاط پارک است و حالا محفظه ای شیشه ای آن را محاصره کرده است.
طبقه بالا دو اتاق دارد که یکی اتاق مخصوص شهید مطهری بوده که کتاب هایش را در همین اتاق که کتابخانه ای را هم در خود جای داده، می نوشته است. همین کوچکی خانه هم او را مجبور به نقل مکان می کند تا به گفته رییس خانه موزه شهید مطهری هم خانواده و هم خود شهید مطهری راحت تر باشند؛ «شهید مطهری در این خانه یک روز در هفته تفسیر نهج البلاغه داشت که ساعت ۸ صبح برگزار می شده است که این جلسات از سال ۴۶ تا سال ۵۵ که استاد در این خانه زندگی می کرد دایر بود. در سال ۵۵ ایشان به دلیل کوچک بودن خانه، این خانه را اجاره می دهد و به خانه ای دیگر در خیابانی که در همین خیابان دولت است که حالا به اسم خود شهید مطهری هم هست، نقل مکان می کنند تا هم خانواده راحت تر باشند و هم جلسات مذهبی و سیاسی ایشان با آسایش بیشتری برگزار شود اما مردم همیشه به این خانه مراجعات زیادی برای حل مشکلات مالی و خانوادگی داشته اند.»
او ادامه می دهد: «تماس شهید مطهری با امام (ره) زمانی که در پاریس بودند از همین خانه گرفته شده است. شهید مطهری در این تماس به امام پیشنهاد تشکیل شورای انقلاب را می دهد. زمانی که شهید مطهری قصد عزیمت به پاریس را داشتند تا نزد امام بروند، رییس ساواک به همین خانه آمد و به مطهری گفت ما می گذاریم تو به پاریس بروی ولی به شرط اینکه نماینده ما برای رساندن پیاممان به خمینی باشی.»
از دست نوشته های خانوادگی تا لیست حضور و غیاب دانشجویان
«یکی از خصلت های همیشگی استاد مطهری نت برداری بود» خانم باغبانی راست می گوید؛ یک گشت و گذار ساده در خانه -موزه شهید مطهری کافی است تا دست نوشته های شخصی و نامه های مرتضی مطهری به شاگردان، دخترانش و حتی لیست حضور و غیاب دانشجویانش در دانشگاه الهیات دانشگاه تهران را از نزدیک ببینی. لیستی که نام های آشنایی را هم در خود جای داده: محمد نبی حبیبی، نجفقلی حبیبی و حجت الاسلام روحانی.
در کنار این لیست های حضور و غیاب، نامه ها و دست نوشته های مرتضی مطهری به فرزندانش هم خودنمایی می کند. دست نوشته هایی که حالا قاب شده و جا خوش کرده اند بر دیوارِ این خانه خاطره ساز. نمونه اش هم نامه او به دخترش سعیده: «سعیده خانم نور چشم عزیزم خوشبختم که خداوند دعای نیمه شب مرا درباره تو مستجاب کرده است و تو را سعادتمند و خوشبخت نمود، شوهری در زندگی نصیبت کرده است که فوقالعاده مورد رضایت من است. سعیده عزیزم بیخردی و سبک سری چه بر سر انسان میآورد نمونهها دیده و شنیدهای که دشمن به دشمن آن نپسندد که بیخرد با نفس خود. من به عقل تو اطمینان دارم که عقل وافر خود را کنار نمیزنی و زمان خود را به احساسات جاهلانه نمیدهی تفکر باید برای انسان عادت شود، عادت کردن به تفکر یعنی درباره هر کاری که انسان میخواهد تصمیم بگیرد عادت داشته باشد که قبلا کاملا روی آن فکر کند.»
مرجعِ عام برای مردم
محمد کوکب، قائم مقام انتشارت صدرا است که عمده آثار شهید مطهری را منتشر کرده است. او از شاگردان قدیمی مرتضی مطهری بوده که در جلسات تفسیر قرآنِ او شرکت می کرده است؛ «من در جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه ایشان که در همین خانه تشکیل می شد شرکت می کردم و بعد از شهادت شهید مطهری در حوزه نشر آثار ایشان مشغول به کار شدم.»
و ادامه می دهد: «یادم هست که بازاری های یزدی پیش شهید مطهری آمدند و درخواست کردند که یک جلسه تفسیر قرآن داشته باشند و چون ایشان عمدتا ممنوع المنبر بودند این جلسات را یا در این خانه و یا در خانه های یزدی ها تشکیل می دادند که به جلسات شنبه شبِ یزدیها معروف بود. آن جلسات خیلی بابرکت بود و تا ۵۰ جلسه هم برگزار شد. ایشان در این جلسات سوره های آخر قرآن را تفسیر می کردند. ابهت و وقار و متانت شهید مطهری اولین موضوعی بود که در جلسات شهید مطهری در این خانه نظر من را به خود جلب می کرد. مطهری مردم دار بود.»
آقای کوکب خاطراتی هم از رفت و آمدها به این خانه دارد؛ «یادم هست زمانی ایشان نقل می کرد که زمانی که ممنوع المنبر بوده امام زمان را به خواب می بیند که برو و سخنرانی کن و از آن موقع به بعد از سخنرانی در هیچ محفلی ابایی نداشت. مردم بارها به درِ این خانه مراجعه می کردند و ایشان را به سخنرانی تشویق می کردند. او در این خانه مرجعِ عام برای مردم بود. یک فرد جوانی به ایشان مراجعه می کند و می گوید من نسبت به افکار عقیدتی خودم شک کرده ام. شهید مطهری به او پاسخ می دهد که من هم اتفاقا در دوران جوانیم دچار حالات شک و تردید اعتقادی شدم ولی بعد از خدا کمک خواستم و به یقینی رسیدم که برایم فوق العاده بود. او در همین گفت وگو که در این خانه انجام گرفته به آن جوان می گوید که شک معبر خوبی است اما مقرّ خوبی نیست. با ذکر این خاطرات می خواهم بگویم که این خانه علاوه بر اینکه محل رفت و آمد شخصیت های بزرگ سیاسی بوده، محل مراجعه چنین اشخاصی هم بوده است و شهید مطهری با تمام مشغله های فکری و نوشتاری که داشت، این افراد را همیشه به حضور می پذیرفت. این خانه علاوه بر اینکه قطب و مرکزیت فعالیت های سیاسی علیه رژیم شاه بود، مرکز مراجعات مردمی، دانشجویان و حتی بسیاری از زندانیان سیاسی هم بود.»
از بازی های بچگانه تا فعالیت های انقلابی در خانه شماره ۱۱۶
حسینیه یزدی ها چند متری آن طرف تر از خانه شهید مطهری هنوز هم محل رفت و آمد قدیمی های این محله است. زمانِ نماز عصر است و حسینیه لحظه به لحظه شلوغ تر می شود و پیدا کردن کسانی که قبلا به واسطه همین نزدیکی با مرتضی مطهری حشر و نشر داشته اند، چندان آسان نیست.
سید علی دهقانی که حالا ۵۰ ساله است، روزهای بچگیش را در کنار همین خانه قدیمی گذرانده و همسایه دیوار به دیوار این خانه قدیمی و ساکنانش بوده است. آنطور که خودش می گوید هم بازی آقا محمد و علی آقای مطهری بوده و خاطره ها دارد از زمانی که به این خانه رفت و آمد می کرده است؛ «همسر شهید مطهری تابستان ها برای مدتی به مشهد می رفت اما خود شهید مطهری در همین خانه می ماند و به نوشتن کتاب هایش ادامه می داد. زمانی که حاج خانوم خانه نبود ما به منزل شهید مطهری رفت و آمد داشتیم و در واقع به نوعی ما در منزل حاج آقا بزرگ شدیم. مادرم هر موقع غذایی می پخت برای شهید مطهری هم می برد تا زمانی که ایشان خسته از دانشگاه بر می گردند غذا برای خوردن داشته باشند.»
او یک خاطره بخصوص هم از شهید مطهری دارد؛ «یادم هست که تابستان بود و یک گربه به انباری همین خانه شهید مطهری رفته بود و آنجا گیر کرده بود و حاج خانوم و بچه ها هم مشهد بودند و کسی نبود که او را نجات دهد. شهید مطهری هم دانشگاه بود. پدرم در صدد این بود که حاج آقا را پیدا کند تا گربه را نجات بدهیم. وقتی شهید مطهری به خانه رسید و از موضوع مطلع شد به خاطر انکه کلید نداشت شیشه بالای انباری را شکاند و خودش گربه را نجات داد. یادم هست که در همان زمان هم بلند بلند ذکر می گفت.»
علی آقای دهقانی هنوز هم خاطره دارد از زمان بازی های بچه گانه اش در حیاط این خانه؛ «یادم هست با پسران شهید مطهری با توپ هفت سنگ بازی می کردیم. من می خواستم توپ را به برادرم بزنم اما توپ به شیشه خورد و شکست. حاج آقا در طبقه بالا مشغول نوشتن بود که با صدای شکستن شیشه پایین آمد و گفت هیچ اشکالی ندارد بازیتان را ادامه بدهید. حتی زمانی که می دید ما در کوچه بازی می کنیم به ما می گفت بیایید داخل خانه و در کوچه نمانید یا حتی یک بار خودش به من گفت اگر مشکل درسی داشتی بیا و از آقا محمد کمک بگیر.»
ادامه می دهد: «آقای دیلمی که الان خادم حسینیه است برادری داشت که بیماری اعصاب و روان داشت. او به واسطه کمک خودِ شهید مطهری برای معالجه به اروپا رفت.»
اینجای خاطره اش بود که خادم حسینیه خودش از راه می رسد. «من علی اصغر دیلمی هستم و از سال ها پیش زمانی که شهید مطهری در این خانه سکونت داشت به همراه پدر و مادر به این خانه و اهالی اش خدمت می کردیم. یادم هست یک شب عروسی دخترش بود و آقایان بهشتی، منتظری، طالقانی و هاشمی رفسنجانی هم در مراسم بودند که سه بنز زرد به درِ همین خانه آمدند و شهید مطهری را دستگیر کردند و بردند.»
ادامه می دهد: «برادر من مریض بود و دکترها جوابش کرده بودند اما آقای مطهری با خرج شخصی خودش برادرم را برای معالجه به آلمان فرستاد. وقتی برادرم از آلمان برمیگشت به خاطر بیماری اعصابش شیشه هواپیما را شکاند. ساواکی ها فکر کردند که به گفته خودشن برادرم خرابکار است و او را دستگیر کردند و به زندان بردند. آقای مطهری صبح خیلی زود به همراه پدر و مادرم به زندان رفت و گفت این بنده خدا مریض است و آزادش کند که دیگر ساواک هم برادرم را آزاد کرد.»
حرف مطهری برای کسبه اینجا حجت بود
اسماعیل ۷۵ ساله است و حالا به قول خودش در این سن کاری ندارد جز گز کردن خیابان دولت و خیابان شریعتی. اما مرتضی مطهری را خوب به خاطر دارد؛ «من نوجوان بودم، ربروی همین خانه یک باغی بود که من کارگرش بودم. مطهری را همیشه می دیدم که با بنزش رفت و امد می کرد، اما هر وقت به او سلام می کردم می ایستاد و جوابم را می داد. یادم نمی آید زمانی به او سلام یا حال و احوال کرده باشم و او جوابم را نداده باشد. مردم این محله او را خیلی دوست داشتند. یادم هست زمانی یکی از همسایگان مشکل جدی خانوادگی برایش پیش آمده بود نزد مطهری رفت تا مشکلش را حل کند. شهید مطهری همه طرف های دعوا را به خانه دعوت کرد و ساعت ها با آن ها گفت و گو کرد تا مشکلشان حل شد. او به مشکلات مردم بی اعتنا نبود و در خانه اش به روی همه مردم باز بود.»
علی علی پورِ ۸۰ ساله، آخرین نفری است که از شهید مطهری نقل خاطره می کند. او از سال ها پیش آرایشگاه محله دولت بوده و می گوید هر روز شهید مطهری را در همین خیابان می دیده است؛ «من هر روز شهید مطهری را در محله می دیدم. یک روز او وارد مغازه ام شد و گفت آقای علی پور صورت مردم را به تیغ اصلاح نکن چون کراهت دارد. من هم از آن زمان دیگر هیچ صورتی را با تیغ اصلاح نکردم. حرف او برای کسبه اینجا حجت بود.»
هرچند درِ خانه موزه شهید مطهری کمتر از ۱۰ سال است که به روی مردم باز شده، اما همچنان بازدید کننده دارد؛ کسانی که هرچند قسمت هایی از این خانه را جدیدا در سریال معمای شاه دیده اند اما ترجیح می دهند خودشان بر روی سنگفرش های این خانه قدیمی قدم بگذارند و از نزدیک شاهد وسایل شخصی مرتضی مطهری باشند. از عبای شکلاتی رنگ و عصا و عمامه اش گرفته تا کیفِ دستی اش که روزی دست نوشته های او را در راه دانشگاه تهران به خانه شماره ۱۱۶ حمل می کرده؛ خانه ای در قلب خیابان دولت.
خبرآنلاین: الهه محمدی
عکس ها از عارف طاهرکناره