ایرانیِ ایراندوست
هاشمی رفسنجانی، یک ایراندوست واقعی بود و میهن برایش موضوعیت داشت. هاشمی دغدغه پیشرفت و توسعه داشت و هم از این روست که اولین و شاید تنها روحانی بود که درباره امیرکبیر کتاب نوشت و باز از همین روست که در دوران ریاست جمهوری اش، وجهه همتش را سازندگی کشور قرار داد و تا آخر عمر نیز دغدغه ایران و آینده ایران را داشت. او ایران را از عمق وجود دوست داشت.
اسوه صبر و شکیبایی
هاشمی به راستی اسوه صبر و شکیبایی بود. انقلابیونی که با او در یک زندان بودند تعریف می کنند زمانی که او را برای شکنجه می بردند، برخلاف بسیاری دیگر مدام ناله اش به آسمان نمی رفت و تنها یک بار فریاد کشید و آن زمانی بود که او را روی بخاری داغ گذاشتند و البته فریادش هم قرائت آیه هایی از قرآن بود: روایت به آتش افکندن حضرت ابراهیم(س).
بعد از انقلاب نیز مخزن الاسرار نظام بود ولی هیچگاه اسرار سینه اش را وسیله ای برای بی آبرو کردن مخالفانش نکرد. سال های متمادی اصلاح طلبان تندرو بر او شوریدند و بعدها نیز دلواپسان علیه اش هر چه بی اخلاقی بود، روا داشتند اما هاشمی در تمام این سال ها، صبوری پیشه کرد و به خاطر مردم و منافع کشور از حق خودش گذشت؛ او مظلوم بود بدان حد که بعد از درگذشتش، یکی از منتقدان معروفش در تلویزیون گفت که ای کاش با او مهربانانه تر رفتار می کردیم.
مدیر واقعی
هاشمی، یک مدیر محاسبه گر و عملگرا بود. یکی از مدیران عسلویه می گفت که همین چند وقت پیش هاشمی برای بازدید از تاسیسات گازی به عسلویه آمده بود. وقتی به او توضیحات فنی می دادیم، او اعداد و ارقام را محاسبه می کرد و گزارش های ما را نقد می کرد و حتی گاه می گفت که این بخش از گزارش شما با آن بخش اولی که گفتید همخوانی ندارد و ما ناگزیر به اصلاح می شدیم.
در دولتش نیز چنین بود و هیچ وزیری نمی توانست گزارش غیرواقعی به رئیس جمهور وقت بدهد.
هاشمی مدیر نشسته نبود؛ او مدام از این نقطه کشور به آن سوی دیگر می رفت و پروژه به پروژه روند کارها و طرح ها را می سنجید. هاشمی عادت نداشت به شنیدن گزارش های مدیران اکتفا کند. هیچ مدیری جرأت نداشت به هاشمی گزارش دروغ بگوید.
سیاستمدار واقعیت گرا و معتدل
تمام حرکت ها و رویکردهای او از همان ابتدای کار سیاسی اش در قبل از انقلاب تا روزی که درگذشت، حساب شده و معتدل بود. بسیاری کوشیدند او را به ستوه بیاورند تا کاری نسنجیده انجام دهد و حذف شود. اما آنچه دیگران در آینه می دیدند در خشت خام می دید و به جای این که در بازی دیگران بیفتد، بازی سازی می کرد و خود نقش آفرین می شد. او هم در عرصه داخلی سیاستمدار قابلی بود و هم در عرصه بین المللی و به ویژه در منطقه.
او سیاستمداری بود که روی زمین سیر می کرد، نه در تخیلات و توهمات ذهنی. به همین دلیل است که هاشمی، واقع بینی را با کنش سیاسی آمیخته بود و اتفاقاً بسیاری از کینه هایی که علیه او شکل گرفت به این خاطر بود که او حاضر نشد در فضای تخیلی برخی سیاسیون سیر کند و از واقعیت ها دور بماند.
انسان پیش رونده
هاشمی مصداق بارز یک انسان پویا و پیش رونده بود. او هیچگاه در یک نقطه متوقف نشد و خود را با روند تحولات همراه کرد و بروز شد. هاشمی ۹۵ مترقی تر از هاشمی ۹۲ بود و هاشمی ۹۲، پیشروتر از هاشمی ۸۸ و هاشمی ۸۸ بروزتر از هاشمی سال های قبل.
این ویژگی، اگر در سایر مسؤولان بود، اکنون وضعیت کشور، بسیار بهتر از امروز بود.