برای مردم آمریکا دروغگویی کلینتون از رسوایی جنسی ترامپ بدتر است| پوپولیسم لجام گسیخته در آمریکا گسترش نمییابد
– دکتر حسین سیف زاده استاد مونتگمری کالج – راکویل در مریلند امریکا، در این گفتگو انتخاب ترامپ بی تجربه و زیستمان آینده آمریکا در داخل و خارج و فضای پیش آمده بعد از انتخابات را مورد بررسی قرار داده است.
محمد اکبری/ خبر آنلاین: ترامپ را شاید بتوان بی تجربه ترین فرد از لحاظ مدیریت دولتی در طول تاریخ آمریکا دانست که تا دو ماه دیگر بر صندلی ریاست جمهوری آمریکا تکیه خواهد کرد. هر چند شاید نمی توان به شکلی دقیق در مورد رفتارهای آینده ترامپ سخن گفت اما می توان در مورد رفتارهای جامعه شناختی مردم آمریکا در طول ۸ سال گذشته و چرایی تصمیم مردم آمریکا در مورد انتخاب فردی تازه کار به عنوان کلیدی ترین پست ایالات متحده سخن گفت. در این باره با دکتر حسین سیف زاده کارشناس مسائل بین الملل، استاد بازنشسته تهران و استاد پيوسته مونتگمري كالج راكويل در مریلند آمریکا گفت و گو کرده ایم که از نظر می گذرانید.
در مورد فضای جامعه شناختی مردم آمریکا در حال حاضر چه نظری دارید؟
در پاسخ به سوال اول جنابعالی، فضای زیستمانی آمریکا بسیار غیر سیاسی، و کاملا عملگرایانه است. معمولا، بی علاقگی زیستمانی به امر سیاسی را اندیشمندان آمریکائی به دو وجه روایت کرده اند: یکم، زیستمان کم-مشارکتی در انتخابات و دوم، تبارشناسی آن.
در خصوص واشکافی زیستمان کم-مشارکتی، آمار رای دادن آمریکائیها، به روایت راسکین و همکارانشان درویرایش سیزدهم از کتاب مقدمه ای بر علم سیاست، از منظر تاریخی، میزان مشارکت در آمریکا هیچوقت بالا نبوده است. در ۴۵ انتخابات ریاست جمهوری آرا به شرح زیر بوده است:
سال |
واجدین شرائط برای رای دادن | میزان ثبت نام کنندگان انتخاباتی | درصد ثبت نام کنندگان برای رای | تعداد رای دهنگان |
در صد مشارکت |
۱۸۲۸ |
۵۷٫۶% |
||||
۱۸۳۲ |
۵۵٫۴% |
||||
۱۸۳۶ |
۵۷٫۸% |
||||
۱۸۴۰ |
۸۰٫۲% |
||||
۱۸۴۴ |
۷۸٫۹% |
||||
۱۸۴۸ |
۷۲٫۷% |
||||
۱۸۵۲ |
۶۹٫۶% |
||||
۱۸۵۶ |
۷۸٫۹% |
||||
۱۸۶۰ |
۸۱٫۲% |
||||
۱۸۶۴ |
۷۳٫۸% |
||||
۱۸۶۸ |
۷۸٫۱% |
||||
۱۸۷۲ |
۷۱٫۳% |
||||
۱۸۷۶ |
۸۱٫۸% |
||||
۱۸۸۰ |
۷۹٫۴% |
||||
۱۸۸۴ |
۷۷٫۵% |
||||
۱۸۸۸ |
۷۹٫۳% |
||||
۱۸۹۲ |
۷۴٫۷% |
||||
۱۸۹۶ |
۷۹٫۳% |
||||
۱۹۰۰ |
۷۳٫۲% |
||||
۱۹۰۴ |
۶۵٫۲% |
||||
۱۹۰۸ |
۶۵٫۴% |
||||
۱۹۱۲ |
۵۸٫۸% |
||||
۱۹۱۶ |
۶۱٫۶% |
||||
۱۹۲۰ |
۴۹٫۲% |
||||
۱۹۲۴ |
۴۸٫۹% |
||||
۱۹۲۸ |
۵۶٫۹% |
||||
۱۹۳۲ |
۵۶٫۹% |
||||
۱۹۳۶ |
۶۱٫۰% |
||||
۱۹۴۰ |
۶۲٫۵% |
||||
۱۹۴۴ |
۵۵٫۹% |
||||
۱۹۴۸ |
۵۳٫۰% |
||||
۱۹۵۲ |
۶۳٫۳% |
||||
۱۹۵۶ |
۶۰٫۶% |
||||
Year |
% TO of V.A.P. |
||||
۱۹۶۰ |
۱۰۹,۶۷۲,۰۰۰ |
۶۸,۸۳۸,۲۰۴ |
۵۸٫۲۲% |
۶۳,۸۵۴,۷۸۹ * |
۶۲٫۷۷% |
۱۹۶۴ |
۱۱۴,۰۹۰,۰۰۰ |
۷۰,۶۴۴,۵۹۲ |
۶۴٫۶۱% |
۷۳,۷۱۵,۸۱۸ * |
۶۱٫۹۲% |
۱۹۶۸ |
۱۲۰,۳۲۸,۱۸۶ |
۷۳,۲۱۱,۸۷۵ |
۶۷٫۸۶% |
۸۱,۶۵۸,۱۸۰ * |
۶۰٫۸۴% |
۱۹۷۲ |
۱۴۰,۷۷۶,۰۰۰ |
۷۷,۷۱۸,۵۵۴ |
۶۹٫۱۱% |
۹۷,۲۸۳,۵۴۱ * |
۵۵٫۲۱% |
۱۹۷۶ |
۱۵۲,۳۰۹,۱۹۰ |
۸۱,۵۵۵,۷۸۹ |
۶۸٫۹۶% |
۱۰۵,۰۲۴,۹۱۶ * |
۵۳٫۵۵% |
۱۹۸۰ |
۱۶۴,۵۹۷,۰۰۰ |
۸۶,۵۱۵,۲۲۱ |
۶۸٫۶۷% |
۱۱۳,۰۳۶,۹۵۸ * |
۵۲٫۵۶% |
۱۷۳,۹۳۶,۰۰۰ |
۹۲,۶۵۲,۸۴۲ |
۷۱٫۱۸% |
۱۲۴,۱۸۴,۶۴۷ * |
۵۳٫۲۷% |
|
۱۸۲,۶۲۸,۰۰۰ |
۹۱,۵۹۴,۸۰۹ |
۶۹٫۲۰% |
۱۲۶,۳۸۱,۲۰۲ * |
۵۰٫۱۵% |
|
۱۸۹,۰۴۴,۰۰۰ |
۱۰۴,۴۲۶,۶۵۹ |
۷۰٫۷۹% |
۱۳۳,۸۲۱,۱۷۸ * |
۵۵٫۲۴% |
|
۱۹۶,۴۹۸,۰۰۰ |
۹۶,۲۷۷,۶۳۴ |
۷۴٫۴۰% |
۱۴۶,۲۱۱,۹۶۰ * |
۴۹٫۰۰% |
|
۲۰۵,۸۱۵,۰۰۰ |
۱۰۵,۴۰۵,۱۰۰ |
۷۶٫۰۰% |
۱۵۶,۴۲۱,۳۱۱ * |
۵۱٫۲۱% |
|
۲۱۵,۶۹۴,۰۰۰ |
۱۲۲,۲۹۵,۳۴۵ |
۷۹٫۰۰% |
۱۷۴,۸۰۰,۰۰۰ * |
۵۶٫۷۰% |
|
۲۲۵,۴۹۹,۰۰۰ |
۱۳۱,۳۱۳,۸۲۰ |
TBD |
TBD |
۵۸٫۲۳% |
|
۲۳۵,۲۴۸,۰۰۰ |
۱۲۹,۰۸۵,۴۰۳ |
TBD |
TBD |
۵۴٫۸۷% |
چنانکه جدول فوق نشان می دهد در تاریخ معاصر، بالاترین در صد مشارکت در زمان توسعه گرائی بین ۱۸۴۰ تا ۱۹۱۶ ، و در ۱۹۶۰-۶۸ (بخشی از زمان جنگ ویتنام) و ۲۰۰۸-۲۰۱۲ (زمان اوباما) بوده است.
از منظر تبار شناختی، روایت زیستمانی رهبران سیاسی از توسعه و مقتضیات محیطی چون جنگ داخلی و یا گسترش سرزمینی و قدرت گیری آمریکا نقش اساسی بر رای گیری داشته است. با عنایت به اینکه کمتر از ۵ درصد مردم آمریکا در امر سیاسی مشارکت دارند و ۴۰ درصد مردم هرگز رای نداده اند، اندیشمندان آمریکائی چهار عامل علاقه-بی علاقگی، اهمیت-بی اهمیتی مشارکت، لزوم ثبت نام برای رای دادن، و روز رای گیری (سه شنبه) را عامل موثری در مشارکت کم آمریکائیان در انتخابات تفسیر می کنند.
در طول ۸ سال گذشته از لحاظ جامعه شناسی سیاسی چه تحولاتی را می توان در بین مردم امریکا مشاهده کرد که شخصی مانند ترامپ می تواند بر صندلی ریاست جمهوری تکیه کند؟
پاسخ به این سوال نیازمند یک پیش زمینه نظری است. اما قبل از آن پیش زمینه نظری، توضیح چند خصوصیت رفتاری در زیستمان آمریکائی لازمست. اولا”، امریکائیها دولت را شر لازم می دانند، و سیاست پیشه را تشنه قدرت. ثانیا”، چنانکه تجربه محاکمه بیل کلینتون همسر هیلاری کلینتون نشان داد که به رغم حساسیت به آزادی، ولی فساد بسیار زننده است. اما تجربه اخیر انتخاب بد و بدتر نشان داد که آمریکایی ها دروغ را ام الفساد می دانند. لذا در مقابل دروغگوئی کلینتون، فساد جنسی ترامپ کم اهمیت تر است.
اما از لحاظ پیش زمینه نظری، توجه به روانشناسی اجتماعی و سیاسی آمریکائی مهم است. از منظر روانشناسی اجتماعی، بر خلاف نگاه زیستمانی تضرع گرای جمهوری اسلامی، آمریکاییها به هیمنه شخصی خود و کشورشان اهمیت می دهند و باز برخلاف زیستمان مرادی-مریدی گرای جمهوری اسلامی، پدران بنیانگذار و سیاستمداران آمریکائی ساختاری را تعبیه کرده اند که همیشه از لحاظ اقتصادی-تکنولوژیک-نظری رو به جلو و از نظر قدرت، رو به بالا باشد.
به اقتضاء این وضعیت، آمریکای مستعمره ۲۵۰ سال پیش، امروز به ابرقدرتی تبدیل شده که فوق قدرت (Hyper-power)است. از منظر اقتصادی به تنهائی بیش از همه کشورهای پیشرفته اقتصادی و چینی است که پنج برابر آن جمعیت دارد. از منظر نظامی، پنتاگون و زیر مجموعه آن هم مبدع بسیاری از نوآوریهائی است که دهها سال بعد، به سطح تولید عمومی می رسد، و هم بودجه نظامی آن به تنهائی ۳۲ میلیارد دلار بیش از جمع هزینه های نظامی ۷ قدرت بعدی جهانی و منطقه ای به ترتیب افزایش، ژاپن، فرانسه، هند، انگلیس، روسیه، عربستان و چین است. تصویر زیر نشان دهنده این تفاوتست:
چون در سال ۲۰۱۱، به درخواست اوباما، بودجه نظامی کم شد، آمریکایی ها معتقدند که همانند زیستمان اخلاقی کارتر، زیستمان اخلاقی اوباما در خصوص روسیه، جمهوری اسلامی ایران و کوبا به شکست انجامیده است. به کلام ملی گرایان محافظه کار، تواضع آمریکای اوباما موجب اقدامات تهاجمی از سوی روسیه (حمله به گرجستان، جدائی کریمه از اوکراین، دخالت در اوکراین و سوریه) و جمهوری اسلامی (تهدیدهای مکرر مقامات نظامی به اقتضاء دستاوردهای موشک بالستیک، توهینهای مستمرامامان جمعه به آمریکا، بازداشت ایرانی-آمریکائیها، خوارکردن سربازان آمریکائی، آزار نظامی قایقهای تند رو، مقابله با زیستمان خاورمیانه ای آمریکا، منطقه گرائی آمریکا ستیز در لبنان، سوریه، و یمن) شده است. پاپیولیسم راست گرایی که به نفع ترامپ انجامید حاکی از پاسخ به این ضعفها در سیاست خارجی آمریکای اوبامائی است.
تفسیر مردم آمریکا این است که اخلاقگرائی اوباما باری دیگر نشان داد که در عرصه سیاست، به قول ماکیاول، بازی قدرت جواب می دهد، و نه آداب اخلاقی. با ارزیابی از خطری که آمدن جولیانی و بولتون برای جمهوری اسلامی به ویژه و روابط سازنده بین جمهوری اسلامی و آمریکا عموما” ایجاد می کند، تصمیم گرفتم در سه سمیناری که در واشنگتن با حضور ۲۱ سخنران در سه اتاق فکر انستیتو خاورمیانه ای واشنگتن، انستیتو خاورمیانه و امریکن اینترپرایز تشکیل شد، شرکت کنم. تند ترین تهدیدات از سوی جهانگرایان جمهوری خواه از سوئی، و سخنرانانی از اسرائیل، اردن، عربستان سعودی-بویژه شاهزاده ترکی الفیصل- و خبرنگاری ازکردستان عراق برای “شکستن شاخ تهاجمگرای” جمهوری اسلامی مطرح شد. تلاشهای توماس پیکرینگ و سخنان میهن دوستانه جناب دکتر میلانی، و هشدارهای میهن دوستانه اینجانب به دنیس راس دموکرات در خودداری از ایجاد اتحاد عربی-اسرائیلی-آمریکائی علیه ایران به هیچ گرفته می شد. نظر اکثر سخنرانان این است که اولا چین به خوبی این مسئله را فهمیده است.
ثانیا بر خلاف چین، که حتی حاضر به تائید عضویت جمهوری اسلامی در سازمان منطقه ای شانگهای به قیمت درگیر شدن با آمریکا نیست، مقایسه این اقدامات اخیر دو قدرت منطقه ای (روسیه و جمهوری اسلامی) در زمان بوش ستیزه جو و بی محابا در سالهای ۲۰۰۰-۲۰۰۸ بیشتر این دو قدرت را به خویشتنداری واداشته بود. این نگاه ملی گرای رمانتیک و قدرتجویانه به حدی در آمریکای امروز قوی و قدرتمند بود که حتی کلینتون را به “شاخ و شانه کشیدن نظامی” به جمهوری اسلامی واداشت. در آغاز ریاست جمهوری اوباما، کلینتون در مقام وزیر خارجه آمریکا در پاسخ به تندگوئیهای رئیس جمهور احمدی نژاد یادآور شده بود: “آمریکا می تواند ایران را از صفحه گیتی محو کند.”
در طی پیکارهای انتخاباتی و مناظره ها با ترامپ، باری دیگر کلینتون هم پیام سال ۲۰۰۸ خود را تکرار کرد: ” آنچه گفته شد مسئله وحشتناکی است، اما جمهوری اسلامی توسط کسانی اداره می شود که لازم بود موقعیت حاضر را دریابند، باشد که از این رهگذر از اقدامات بی باکانه، …، و تراژیک باز داشته شوند.”
البته که این سخنان پاپیولیستی است، و همراه زیستمان آرمانگرایانه، متضمن خطرات بنیان بر افکن برای دشمنان آمریکا. به گزارش گاردین، هزینه های آمریکا تا سال ۲۰۱۳ معادل ۳٫۷ تریلیون دلار بوده است. این مبلغ اولا” کمتر از ۳ درصد کل تولید آمریکا در بین سالهای فوق بوده است. این در حالیست که اقتصاد آمریکا هرساله رشد نشان داده و نسبت به سال مبداء ۲۰۰۱، در دو سال نکبت اقتصادی ۲۰۰۸-۲۰۰۹، حدود ۱۷ درصد و نسبت به سال ۲۰۱۶، ۲۵ درصد بهتر شده است.
Jun 30, 2016 |
۱۶٫۵۸ تریلیون دلار |
Dec 31, 2009 |
۱۴٫۵۴ تریلیون دلار |
Dec 31, 2008 |
۱۴٫۵۸ تریلیون دلار |
Dec 31, 2001 |
۱۲٫۷۱تریلیون دلار |
وضعیت زیستمان پاپیولیستی امروز آمریکا ریشه در زیستمان و نگاه دیروز رهبران این کشور دارد. تا به حال هیچ مفسر معتبری نتوانسته ایستائی و یا تحول جهت گیری سیاسی ترامپ پاپیولیست دیروز را پیش بینی کند. اوباما از شکست کارتر و دستاوردهای اقتصادی کلینتون درس پیگیری رشد اقتصادی و کمک به مستضعفین را آموخته بود. اما اوباما به تجربه ناشی از تحقیری که آمریکا در سومالی شده بود، توجه نکرده بود. عکس العمل اکثریت مردم به رای ندادن دموکراتها از سویی (۴۳ درصد رای ندادند) و گرایش یکباره پنسیلوانیا، فلوریدا، کارولینای شمالی، و حتی میشیگان نشان از وازده شدن آمریکایی ها نسبت به حزب دموکرات (در بی توجهی به چرائی ظهور بوش افراط گرا) ، و تجری آنان نسبت به تحقیرهای روسیه و جمهوری اسلامی و حتی کوتاه آمدن اوباما در مقابل بشار اسد، بود: این “وادادگی” اوباما خشم شدید آمریکائیان را بر انگیخته بود. شعار “باری دیگر آمریکا را قدرتمند خواهیم کرد” ترامپ بازی را به نفع رئیس جمهور پاپیولیست تمام کرد.
با عنایت به اینکه جامعه مدنی (صاحبان منافع) و سپهر عمومی (دانشگاه-کانون وکلای مستقل) مردم را به بازخواست کردن مسئولین تحریض می کند، احتمال زیادی وجود دارد که همانند گذشته، ترامپ هم از پاپیولیسم به مقدار نیاز برای ملت سازی استفاده کند.
آیا ترامپ اصلا فردی پوپولیست است؟
بله. به هر حال با توجه به کلیت رفتارهای او، باید او را فردی پوپولیست نامید.
مردم آمریکا که به لحاظ سطح نگرش در کشوری سطح بالا و توسعه یافته زندگی می کنند به دامن پوپولیسم پناه برده اند؟
اولا” منظور از توسعه یافتگی چیست. بسیاری از یهودیان، سفیدان پروتستان داهیانه کار می کنند، و بخش عظیمی از مهاجرین لاتین تبار به کارهای فنی-تعمیراتی مشغول هستند. بر خلاف زیستمان جمهوری اسلامی که مسائل شکلی مهم است (للهیکل جزو” /کل من الثمن)، در آمریکا زندگی خوب و راحت و قابل پیش بینی مطرح است، نه روشنفکری استعلائی.
برای تامین راحتی، مشاغل حرفه ای از مهندسی، پزشکی و پرستاری گرفته تا لوله کشی و ساختمان سازی جملگی بسیار پولساز هستند. بر این اساس، در هریک از شهرهای مهم هر یک از ۳۱۴۳ بخش سیاسی (معیار سال ۲۰۱۳) کالجی با قیمت ارزان وجود دارد، تا به شهروندان مهارت کاری و یا دانش زمینه ای برای ادامه تحصیل بدهد. بر خلاف وجود یک دانشگاه دولتی ایالتی و دهها دانشگاه خصوصی ایالتی، این کالجها هدفشان تربیت نیروی کار تکنسین است. با این ترتیب، بر خلاف دانشگاههای بسیار معتبر، کالجهای مزبور عمدتا” نیروی حرفه ای محلی تربیت می کنند. علاقمندان به ارتقاء منزلت اجتماعی کارامد (نه اسمی) برای تحصیل در رده های بالاتر اقدام می کنند: زبدگان این نیروها به دانشگاههای معتبر و مدرک خواهان به دانشگاههای غیر معتبر می روند.
با این ترتیب، برخلاف اروپا، در آمریکا روشنفکران دارای منزلتی اجتماعی- فرهنگی هستند، که نفوذشان در بازخواست پذیر نگهداشتن صاحبان قدرت اقتصادی-سیاسی-تکنولوژیک است، و نه قدرتسازی. به یمن آزادی رسانه ها و طمع صاحبان نفوذ سرمایه ای-تکنولوژیک-حرفه ای و کارگری، احساسات توده ها مدیریت شده، و روندهای منفعت جویانه و خردگرایانه به زیستمان آمریکائی تبدیل شده است. علاوه بر این، همه دانشجویان با استفاده از وام تحصیلی بخش خصوصی، عقلانیت ابزاری موفق شدن را بر هر چیز ترجیح می دهند. روی هم رفته این عوامل اجازه نمی دهد تا رسانه های اجتماعی توده ها و جوانان را به سوی پاپیولیسم لگام گسیخته تحریک کند.
اوج تقویت گرایشهای پاپیولیستی به هنگام مبارزات انتخاباتی دو ساله مجلس نمایندگان، چهارساله ریاست جمهوری و شش ساله سنا تبلور می یابد. اما برای مدیریت این نیاز پاپیولیستی و ملی گرا، برای تعیین کاندیدای اصلح، مبارزات درون-حزبی و مسئولین کشوری با انتخابات آزادی میان-حزبی صورت می گیرد. برای مدیریت عقلائی هیجانات پاپیولیستی، معیار هر ایالت دو سناتور، و در انتخابات ریاست جمهوری، کارت الکترالها، نقش اساسی بازی می کند. علاوه بر این، طی یکصد روز، رئیس جمهور منتخب مجبور است با ارائه استراتژی کاری خود، گذار از فضای زیستمانی پاپیولیستی به قدرتسازی استراتژیک را تسهیل کند. مفاد این استراتژی هم باید اعضاء سپهر عمومی را نسبت به تامین منافع ملی راضی کند، و هم منافع گروههای ذینفوذ و هم رضایت توده ها را. به این وسیله، سیاست کاری نخبه گرا (و نه نخبه سالار) می ماند، و سیاست خیابانی دوره مبارزات انتخاباتی، به پایان می رسد.
گسترش رسانه های اجتماعی هم در این روند تاثیر گذار بوده است؟
با گسترش رسانه های اجتماعی در آمریکا، اطلاعات به جای دانش نشست، و رقیب کار اندیشگی اساتید دانشگاهها و اتاق فکرها شد. دور بودن حیات روشنفکرانه از صحنه هیاهوی سیاست خیابانی، موجب شد تا همانند بسیاری از جوامع عقب افتاده، پاپیولیسم و عوامگرائی گریبان سیاست در آمریکا را بگیرد. در این حیث و بیص، شعارهای پاپیولیستی دانالد ترامپ علیه نهادهای ملی گرفت، و او رئیس جمهور شد.
اگر این چنین است این موضوع می تواند خطراتی مانند آنچه در اروپای بعد از جنگ جهانی اول گذشت اتفاق بیفتد؟
به نظرم نه. مقتضیات ذهنی عقلانیت ابزاری در کناکنش با آمریکا به ساختار و پویشهای مبادلاتی جائی برای تداوم پاپیولیسم لگام گسیخته مانند اروپا و مجریه هایی مانند احمدی نژاد در ایران را نمی دهد.
چشم اندازی در مورد تغییرات بنیادین مفاهیم بین المللی و همچنین دکترین های آمریکا بعد از پیروزی ترامپ وجود دارد؟
در چهار سال آینده، که احتمالا ممکن است ۸ سال طول بکشد، نگاه واقعگرائی اقتصادی (از نوع مرکانتالیسم) در داخل، و سهم خواهی بیشتر آمریکا از بازار و تعمیق حوزه نفوذ در خارج گسترده تر خواهد شد. کسانی که با بدقلقی و زیاده خواهی حیثیت اوبامای روشنفکر و اخلاقی را به چوب حراج آلوده کردند، و از آن طریق منافع ملی کشور و رفاه و آسایش و بهداشت ملت خود را هزینه کردند، احتمالا دوباره به لاک دوران بوش دوم بر می گردند. در دوران ترامپ، تک-چند جانبه گرائی به جای تک-جانبه گرائی بوش و چند جانبه گرائی اوباما می نشیند. در خاورمیانه، اسرائیل برنده اساسی است.
در این شرایط سیستم می تواند بر فرد(ترامپ) تاثیر بگذارد یا فرد بر سیستم؟
رابطه بین مقتضیات ذهنی و مقتضیات محیطی همیشه متقابلا” متحول شونده است. عامل اساسی تغییر در نوع ارتباط بین این دو است. از این لحاظ، نمی توان کل مصادیق خط مشی ترامپ را فهرست کرد. اما به رغم این، به نظر می رسد چهار کار اساسی (دو مورد داخلی-دو مورد خارجی) که ذهن او را به خود آغشته است به شرح زیر سرلوحه کارش قرار دهد: ۱) مقابله با برتری جوئی شیعی منطقه ای جمهوری اسلامی و روسیه، ۲) تعدیل نفتا در خارج، و دو مورد داخلی : ۳) تعدیل بیمه اوباما، و ۴)موضوع تعدیل مهاجرین.
در نهایت چشم انداز کلی شما در مورد ترامپ بی تجربه و یاران او چیست؟
پایان کلام اینکه به رغم نگاه تجاری ترامپ، او مقام سیاسی بی تجربه ای است که بسیار ممکن است در دام بازی افرادی چون جولیانی و بولتن در عرصه سیاسی-بین المللی بیفتد، و یا در پرتو تقویت و نهادین کردن قدرت آمریکا آتش افروزی کند، و یا به نفع بخش غیر نظامی طبقه خود، در صدد تضعیف اقتصادی چین و جامعه اروپا برآید. البته که حضور شخصیتی چون مایک پامپئو برای ریاست سیا- که خواستار سفر به ایران بود- و مشاور عالی نظامی چون -ژنرال مایک فلین از حزب دموکرات، که به لحاظ دخالت غیر قانونی در امر سیاسی و انتقاد اساسی به سیاست خارجی اوباما اجبارا کنار گذاشته شده بود- و پریبوس (که در مقام ریاست کمیته ملی حزب جمهوریخواه گهگاه منتقد و غالبا حامی ترامپ بود) در جایگاه رئیس ستاد خود می تواند هم تعدیل کننده و هم تشدید کننده گرایش فوق باشد. نکته منفی در هر دو مورد اخیر ناشی از مواضع آنان نسبت به توافق و مسائل سیاسی-بین المللی ایران است. در داخل هم انتخاب شخصیت جنجالی چون استیبن بنون (که سابقه مردسالاری و ضد رنگین پوستی دارد) به عنوان استراتژیست ارشد، سر و صدا به پا کرده است.