عباس صدری*// برای بررسی تحولات افغانستان باید به متغیرهای مهم و تاثیرگذار بر این تحولات پرداخته شود از جمله این متغیرها می توان به نقش مردم، نقش گروهها و احزاب و نقش آمریکا و دیگر کشورها اشاره کرد.

بعد از روی کار آمدن دولت اشرف غنی در افغانستان شاهد آنیم که دولت از ساختار سیاسی منسجم و کاملی برخوردار نبوده و شکلی از دولت جمعی و قومی را به نمایش گذاشت که با نگاه فرقه­ای و گروهی توأم با آلودگی به فساد، رشوه خواری، تجمل‌گرایی و رانت عملاً خود سبب تضعیف قدرت دولت و ایجاد شکاف بیشتر بین دولت و مردم را فراهم نمود و ابزار لازم برای اعمال قدرت را از دست داد؛ این نبود قدرت لازم و کافی دولت و دلخوش کردن و دلخوش بودن به آمریکا، ضمن  نارضایتی گسترده و عمومی، هرج و مرج قومیتی و بعضاً تعارضات هویتی را با توجه به بافت جامعه کشور افغانستان را سبب شده است؛ البته نقش آمریکا را هم نباید نادیده گرفت.

بررسی وضعیت طالبان

بنظر میرسد این گروه نسبت به گذشته حداقل به زبان گفتاری تغییراتی را پذیرفته است و می‌داند با ایجاد رعب و وحشت و یا بدون در نظر گرفتن گروه‌های دیگر، مانند گذشته موفقیتی را به دست نخواهدآورد بنابراین تلاش می کند تا به مردم و گروه‌های مختلف و حتی کشورهای همسایه و قدرتهای منطقه ای و فرمنطقه ای بقبولاند که از گذشته اش فاصله گرفته است. ساختار تشکیلاتی این گروه نشان میدهد بخشی از این گروه که شاید اکنون بتوان از آن بعنوان روحانیون تکنوکرات و نظریه پردازان سیاسی از آن یاد کرد عملاً فاز سیاسی را فعال کرده و وارد مذاکرات مختلفی از جمله مذاکره با آمریکا و مذاکره در تهران شده است البته از این گروه به شورای کویته هم یاد میکنند. بخشی دیگر در فاز نظامی فعال میباشند که بیشترین قدرت در اختیار کسانی است که به نظر می رسد تفکراتی متمایل به القاعده و داعش دارد که از آن به شورای پیشاور یا شبکه حقانی یاد میشود. البته سایر نیروهای دیگر تحت عناوین مختلف در کنار این گروه قرار دارد از جمله گروه وابسته به گلبدین حکمتیار و گروه های دیگری که گفته می‌شود اکثر این مجموعه ها ارتباط خاص و تنگاتنگی با سازمان­های امنیتی و اطلاعاتی آمریکا و پاکستان دارند. طالبان می‌داند برای تصاحب قدرت ناچار است اموری همچون پذیرش دیگر گروهها و اقوام را بپذیرد ولی این سوال که آیا طالبان با این مجموعه تشکیلاتی و آن گذشته که داشته است می تواند هماهنگ و منسجم باشند باید گفت اگر همه مجموعه تشکیلاتی طالبان تغییرات را بپذیرند و عمل کنند می‌تواند امیدوار باشد که انسجام خواهد یافت در غیر این صورت درگیری های درون گروهی طالبان برای تصاحب سهم بیشتری از قدرت آغاز خواهد شد.

نقش مردم

سالها جنگ و کشمکش های داخلی برای تصاحب قدرت نتیجه­ای جز ویرانی، فقر و نابودی هزاران انسان بهمراه نداشته است جامعه­ای بشدت سنتی، قومی و قبیله‌ای که فقر گریبان اکثر مردم را گرفته است. ویرانی و فقر از یک سو و فساد، رشوه، تجمل گرایی و رانتخواری از سوی دیگر و عدم ناتوانی حاکمان و رهبران گروه­ها در مبارزه با آن و حتی آلودگی بخشی از آنان سبب شده است تا مردم هم خسته از دوران و روزگار دیگراعتماد و اطمینانی به حاکمان خود نداشته باشند و نسبت به تحولات کشورشان بی توجه باشند تا جایی که مردم نقش، توان و قدرت خود را باور نداشته و ندارند و بیشتر به دنبال منجی برای خود و کشورشان می باشند بنابراین به راحتی اجازه می‌دهند تا دیگران به جای آنها و برای آنها تصمیم بگیرد.

نقش گروهها و احزاب

ساختار گروهها و احزاب بیشتر براساس قومیت، زبان و مذهبی شکل گرفته و می‌گیرد که به نظر می‌رسد به جای منافع ملی و منافع مردم به منافع جمع، فرقه و مذهب توجه کرده و سعی در حذف رقبا و مخالفان دارند و یا بعضی از گروه­ها ساخته و پرداخته قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای می‌باشند

نقش آمریکا

آمریکا به بهانه حادثه ۱۱ سپتامبر به افغانستان حمله کرد و اکنون خسته از جنگ و اشغالگری ۲۰ ساله و بی نتیجه با میلیاردها دلار هزینه و کشته های فراوان تصمیم به خروج از این کشور گرفت ولی همچنان در نقش عامل تأثیرگذار و موثر خواهان نقش‌آفرینی بوده و می باشد بنابراین با گروه طالبان وارد مذاکره شد تا شاید بتواند از طالبان همانند داعش به عنوان نیروهای تحت امر خود و نیابتی در افغانستان و منطقه حضور و نقش آفرینی کنند کاری که در عراق سوریه و یمن انجام گرفت ولی با شکست مواجه شد و این که چرا آمریکا با طالبان وارد مذاکره شد دلایل متعددی دارد:

به این دلیل که آمریکا در ظهور و بروز و حیات القاعده، طالبان و داعش نقش اساسی داشته و دارد؛

دلیل دیگر این که هر چند بعضی از گروهها قومی و قبیله ای هستند ولی به دلیل عدم اقبال عمومی از سوی مردم توان لازم بسیج مردمی و به الطبع از قدرت بالایی در جامعه برخوردار نبوده و نیستند ولی طالبان با توجه به تفکرات بشدت ایدئولوژیک و دینی که روحانیون مذهبی در راس آن می باشند بنا به دلایل مختلفی که در خصوص جامعه افغانستان گفته شد و ناکارآمدی دیگر گروهها به نظر میرسد در بیشتر جامعه سنتی آن از اقبال بیشتری برخوردار است بنابراین توان بسیج مردمی بالایی داشته و به الطبع دارای قدرت بیشتر و نیز توان برهم زدن مناسبات را خواهد داشت. البته آمریکا با آگاهی نسبت به همه مسائل ذکر شده نیم نگاهی هم به این مساله دارد که از طریق طالبان، مخالفان و قدرت‌های منطقه‌ای و رقیب خود را در عرصه های مختلف خصوصاً عرصه‌های داخلی آن کشورها با چالش مواجه کند.

در خصوص نقش کشورهای دیگری مانند روسیه ایران چین پاکستان و هند (خصوصاً کشور پاکستان که بیشترین تأثیر را روی بخش عمده‌ای از گروه طالبان داشته و دارد و با تمام امکانات از آنان حمایت میکند) بیشتر تلاش می کنند منافع و امنیت کشورشان را تامین و تضمین کنند بنابراین قضاوت قطعی از آینده طالبان زود است.

طالبان بدرستی درک کرده که اگر بار دیگر جنگ داخلی و قومی در افغانستان رخ دهد این کشور جولانگاه نبردهای بی‌نتیجه مانند آنچه در سوریه، عراق و یمن اتفاق افتاده است میگردد و یا حتی کشور افغانستان تجزیه شود وجود دارد بنابراین تمام تلاش خود را میکند همانطور که همه کشورهای همسایه و قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای را قانع کرده که هم تغییر اساسی کرده و هم اینکه منافع و امنیت این کشورها را تضمین و تامین می‌کند گروه‌های مختلف داخلی را نیز مجاب کند تا بدون درگیری سازش کنند تا بتواند دولت موقت که همه گروهها رو در برداشته باشد تشکیل دهد. اینکه طالبان دولت موقت تشکیل میدهد یا نه و یا با دیگر گروهها جهت تشکیل دولت ائتلاف میکند یا نه بنظرم بعید است اینکار رو انجام دهد ولی باید صبر کرد و دید. طالبان میداند شاید بتواند قدرت را تصاحب کند ولی بین تصاحب قدرت و ماندن در قدرت فاصله ای بس زیاد قرار دارد.

نقش ایران

ایران همانطور که بارها اعلام کرده است از توافق بین گروه‌های مختلف افغانستان و تشکیل دولت فراگیر که بتواند منافع و امنیت مردم و این کشور را تامین و تضمین کند که مسلماً امنیت کشور ایران را نیز به همراه دارد حمایت و کمک می کند. آنچه که مشخص است این است که ایران باید واقع‌بینانه عمل کند تا ضمن کمک به تشکیل دولت فراگیر و پایان جنگ­های داخلی در کشور افغانستان، امنیت کشور ایران نیز تامین و تضمین؛ و به نظر میرسد طالبان به صورت مستقیم و غیرمستقیم و از طریق کشور پاکستان قطعاً تضمین­هایی داده است ولی باید به این نکته اشاره کنم که آینده این تضمین به وضوح روشن و شفاف نیست و باید در آینده قضاوت شود.

کلام آخر

بنظر می‌رسد سکوت ایران در تحولات افغانستان این مسئله را در ذهن تداعی می کند که اولا ایران طالبان را به عنوان واقعیت حال حاضر افغانستان پذیرفته و یا خواهد پذیرفت؛ و ثانیا تحولات و پیشرویهای سریع و حتی بدون درگیری و تسلط طالبان بر افغانستان نشان میدهد که بین کشورهای همسایه و قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای با گروه طالبان نوعی تعامل و تفاهم و هماهنگی صورت گرفته باشد.

*عباس صدری- دکترای علوم سیاسی و دبیر حزب جمهوریت منطقه مازندران