همراهی آیت الله سید عباس خاتم یزدی با حضرت امام(س)، توصیف ابعاد شخصیت علمی، معنوی، اجتماعی و سیاسی آن مرحوم و تبیین از عجایب روزگار است که سیدحسن خمینی را برای خبرگان رهبری تأیید نکردند| در میان اعضای فعلی خبرگان، ۵ نفر هم مانند سیدحسن پیدا نمی‌شوندرابطه متقابل ایشان با حضرت امام(س) از جمله موضوعاتی بود که آیت الله سید جعفر کریمی رئیس شورای استفتائات رهبر معظم انقلاب و عضو جامعه مدرسین در گفت و گو با هفته نامه حریم امام به آن اشاره کرد.
به گزارش  جماران، مشروح این مصاحبه در پی می آید:
برای ما بفرمایید که در چه سالی و چگونه با مرحوم آیت‎الله خاتم یزدی آشنا شدید و این آشنایی تا چه دورانی ادامه داشت؟
ابتدای آشنایی من با مرحوم آیت‎الله خاتم یزدی در سال ۱۳۲۹ بود که در درس رسائل در محضر شیخ محمد فکور شرکت می‎کردیم. آشنایی ما از همان دوران آغاز شد و بعد ادامه پیدا کرد. در سال ۱۳۳۳ عازم نجف اشرف شدم و ایشان هم دو یا سه ماه بعد از من به نجف آمد و در مدرسه آیت‎الله بروجردی ساکن شدیم. در آن دوران با همدیگر در درس آیت‎الله خویی شرکت می‎کردیم. سال‎ها گذشت تا اینکه حضرت امام خمینی(ره) از تبعیدگاه ترکیه به نجف اشرف مشرف شدند. در همان ابتدا خدمت حضرت امام رسیدیم و به حساب اینکه هم‎عقیده بودیم و ایشان را علی‎التحقیق اعلم می‎دانستیم در محضرشان بودیم تا اینکه درسشان را شروع کردند و ما هم در جلسات درس حاضر می‎شدیم.
تا سال ۱۳۹۰قمری که مرحوم آیت‎الله حکیم به رحمت خدا رفت. پس از آن استفتائاتی که خدمت امام می‎رسید زیاد شد و ایشان به ما فرمود که چشمم همراهی نمی‎کند تمام استفتائات را بخوانم و پاسخ بگویم. ایشان ما را مأمور به پاسخ به استفتائات کرد. از آن تاریخ به بعد بنده و آیت‎الله خاتم در شورای استفتاء حضرت امام حضور داشتیم. تا روزی که امام را از نجف به پاریس تبعید کردند در بیت ایشان بودیم. ضمن اینکه بنده به همراه آیت‎الله خاتم و شیخ غلامرضا رضوانی و شیخ حبیبالله اراکی جزو اوصیای حضرت امام بودیم. با مهاجرت امام به پاریس ما در نجف ماندیم تا امور دفتر ایشان را سامان بدهیم. تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و امام به ایران بازگشتند و در قم ساکن شدند. همان موقع خدمت امام رسیدم و عرض کردم: «این مدتی که در نجف بودم به خاطر شما در آنجا ماندم و در غیاب شما نمی‎توانم در نجف بمانم. اجازه بدهید این مسئولیتی را که به من سپردید به شخص دیگری واگذار کنم و به ایران بازگردم.» امام در پاسخ به من فرمودند: «هر کسی که به درد این کار نمی‎خورد. حالا شما به قم بیایید تا بعد تصمیم بگیرم.» من هم به قم برگشتم و آیت‎الله خاتم در نجف باقی ماند. مدتی بعد مورد تعقیب حزب بعث قرار گرفت و ایشان را دستگیر کردند و بعد از عراق اخراجش کردند و به ایران فرستادند. در سال‎های پیروزی انقلاب در ایران در جلسة استفتاء دفتر حضرت امام شرکت کردیم و آنجا را اداره می‎کردیم. پاسخ استفتائات را می‎نوشتیم و یک روز در هفته گزارش آن‎ها را خدمت امام می‎بردیم تا اگر نظر و اصلاحیه‎ای دارند، ترتیب اثر بدهند. این همکاری به همین منوال ادامه پیدا کرد تا اینکه حضرت امام به رحمت خدا رفتند. از آن پس به همراه آیت‎الله خاتم یزدی در دفتر استفتائات آیت‎الله اراکی شرکت کردیم تا اینکه ایشان هم به رحمت خدا رفت. با فوت آیت‎الله اراکی، بنده مقام معظم رهبری را به عنوان فقیه اعلم معرفی کردم  و آیت‎الله خاتم نیز نظر مرا تأیید کرد و بعد در دفتر استفتائات مقام معظم رهبری مشغول خدمت شدم.
پس از مدتی صلاح را بر این دیدم که از آیت‎الله خامنه‎ای اجازه بگیرم که آیت‎الله خاتم یزدی هم به عضویت شورای استفتاء ایشان درآید و با ما همکاری نماید. این اجازه را از رهبری اخذ کردم و آیت‎الله خاتم یزدی هم در دفتر استفتائات مقام معظم رهبری با ما مشارکت کرد. تا سالی که ایشان کسالت و بیماری پیدا کرد و برای درمان به تهران رفت و پس از مدتی کوتاهی به رحمت خدا رفت. ایشان رفت و ما تنها ماندیم. خداوند توفیق بدهد و ما را به ایشان ملحق کند. تا آن تاریخ در اغلب عرصه ها با همدیگر مشارکت داشتیم و درس و بحث همیشه باهم بودیم. در راستای مکتب فکری حضرت امام کاملاً با همدیگر هم‎عقیده بودیم و سعی کردیم در نظامجمهوریاسلامیخدماتی داشته باشیم که امیدواریم خداوند متعال از ما قبول بفرماید. رفاقت ما با آیت‎الله خاتم یزدی قریب به شصت سال طول کشید و رفت و آمد خانوادگی هم داشتیم.
حضرت امام چه ویژگی‎هایی در شخصیت شما و مرحوم آیت‎الله خاتم یزدی دیدند که شما را در دفتر خود در شورای استفتاء منصوب کردند؟
 همان‎طور که عرض کردم ما با حضرت امام خمینی(ره) در نجف اشرف هم‎عقیده بودیم و سعی می‎کردیم در آنجا جایگاه ایشان را برای همگان معرفی و مطرح کنیم. سعی و تلاش ما برای امور دنیوی نبود؛ چرا که نیازی به مال و منال دنیا نداشتیم و هر کاری که کردیم صرفاً از روی اخلاص دینی بود. ظاهراً حضرت امام این اخلاص را در ما احراز کردند و لطف داشتند و ما را در دفتر خودشان منصوب کردند.
شخصیت مرحوم آیت‎الله خاتم یزدی از نظر بُعد اخلاقی و علمی را برای ما توصیف بفرمایید.
مرحوم آیت‎الله خاتم یزدی انسان باکمال و بافضیلت بود و در نجف اشرف مکاسب و رسائل درس می‎گفت. انسان بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد و اجتماعی بود و به اشخاص حسن ظن داشت. هر کسی اندک معاشرتی با آیت‎الله خاتم یزدی داشت، جذب ایشان می‎شد.
طلبة فاضل و ملا و مجتهد و در بسیاری از مسائل صاحب نظر بود. حوزه‎های علمیة نجف و قم ایشان را به این صفات می‎شناختند. طبیعتاً آن دوران نجف شرایط سخت بود و هر کسی به راحتی نمی‎توانست از اطرافیان امام باشد. در اوایل نه از طرف حکومت، بلکه از طرف خود حوزة نجف فضا مقداری تنگ بود و برخی آقایان نجف نمی‎خواستند که امام خمینی را بپذیرند و نمی‎خواستند تصدیق کنند که ایشان مرجع اعلم است. به همین خاطر وقتی جلساتی میان فضلای نجف تشکیل می‎شد، گاهی به صورت اعتراض مطالبی علیه امام مطرح می‎کردند. ما که در آن جلسات حاضر می‎شدیم از امام دفاع می‎کردیم. رفته رفته رژیم پهلوی با رژیم بعث کنار آمد و به امام فشار آوردند. آن‎ها نمی‎خواستند امام در نجف فعالیت سیاسی داشته باشد و به همین خاطر به ایشان پیغام دادند که یا سکوت اختیار می‎کنید یا از عراق اخراجتان می‎کنیم. در واقع عرصه را بر امام تنگ کردند به‎طوری که ما هم در رفت و آمد به بیت امام با مشکل مواجه شدیم. ما که به نوعی از اطرافیان امام بودیم، رژیم می‎خواست ما را از ایشان جدا کند؛ ولی بحمدالله نتوانست و موفق نشد.
تعبّد و تهجّد ایشان بیش از حد متعارف بود. انسانی متعبد و مقید بود و نماز و دعا و توسل به اهل‎بیت علیهم‎السلام را طبق برنامه انجام می‎داد.
از وقتی که خودمان را شناختیم و به فهم قاصر خود خدا را هم شناختیم کوشش داشتیم که به وظیفة خودمان عمل کنیم. در پی سمت و مقام دنیوی نبودیم. بنده و آیت‎الله خاتم زمینه‎سازی مرجعیت را به مقدار کافی داشتیم؛ اما از زمان شروع نهضت حضرت امام وارد عرصة فعالیت‎های انقلابی شدیم. در آن موقع تشخیص دادیم که حمایت از امام و پیگیری اهداف ایشان و زمینه‎سازی برای پیروزی انقلاب وظیفة شرعی ما است. حمایت از امام خمینی، برای ما حمایت از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است. بنابراین به دنبال این هدف حرکت کردیم و بحمدالله خدا به ما توفیق عنایت کرد و به عقیدة خودمان در این راه موفق بوده‎ایم.
حضرت امام خمینی(ره) در نظر شما و مرحوم آیت‎الله خاتم چه جایگاهی داشت که در زمرة شاگردان ایشان درآمدید و زمینه‎سازی جایگاه مرجعیت برای خودتان را رها کردید؟
ما جایگاه امام خمینی(ره) را همان جایگاه امیرالمؤمنین علیه‎السلام و مافوق جایگاه دیگر مراجع تقلید می‎دیدیم. ایشان با گفتار و کردارش اقرب الناس الی امیرالمؤمنین علیه‎السلام بود و این واقعیتی غیرقابل انکار است.
همان‎طور که عرض کردم ما جزو چهار نفر اوصیای حضرت امام خمینی(ره) بودیم. شبی که فردای آن امام عازم کویت بودند و بعد به پاریس رفتند، ما را خواستند. ما هم خدمت ایشان رسیدیم. به ما یک وصیت‎نامه‎ای دادند و فرمودند که طبق آن عمل کنید. ما چهار نفر با حالت گریه خداحافظی کردیم و از محضر ایشان خارج شدیم و به بیرون رفتیم.
با شناختی که بنده از اعراب داشتیم، نگران این قضیه بودم که امام را در کویت راه ندهند. وقتی از منزل امام خارج شدیم من همان جا با حالت نگرانی قدری ماندم و خادم امام «مش حسین» را صدا کردم و گفتم که به امام بگویید دوباره می‎خواهم ایشان را ببینم. مش حسین برگشت و گفت که امام فرمودند ده دقیقه دیگر بیایید.
  ده دقیقه بعد خدمت امام رسیدم و عرض کردم: «آقا، می‎خواهید کجا بروید؟ آنها وفا ندارد. آن‎ها گدا هستند و شاه به آن‎ها پول می‎دهد و تطمیع‎شان می‎کند.» امام خیلی متأثر شدند و فرمودند: «آقای کریمی، من چه کنم؟ عذر مرا در اینجا خواستند. گفتند یا باید سکوت کنی و کاری به کار شاه نداشته باشی یا از عراق خارج بشوی. من سکوت را خلاف خواست خدا می‎دانم؛ کاری که شروع کردم باید پیگیری کنم تا به جایی برسانم. لذا چاره‎ای ندارم جز اینکه از اینجا بیرون بروم. حال فردا به کویت می‎روم. اگر مرا راه دادند چه بهتر و اگر نشد به سوریه می‎روم. اگر هم آنجا راهم ندادند، ولو با اجاره کردن یک کشتی در دریاهای آزاد به کارم ادامه می‎دهم.»
ایشان در ادامه به من فرمودند: «در اینجا اگرچه عده‎ای از رفقا کنارم بودند، اگرچه در کنار بارگاه امیرالمؤمنین بودم، اما خدا می‎داند که من از دست بعضی از آقایان در اینجا چه کشیدم». این جمله را به نحوی بیان فرمودند که بسیار متأثر شدم. امام فشارها و مصائب زیادی در نجف دیده بودند و از شدت این فشارها این تعبیر را به کار بردند.
من که حال امام را این‎طور دیدم، سکوت اختیار کردم و فقط گفتم تصمیمتان را گرفته‎اید. خداوند منان ان‎شاءالله شما را کمک کند. بحمدالله خدا به ایشان کمک کرد و انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. رژیم شاه آن چیزی را که نگرانش بود، به سرش آمد.
حضرت امام از کدام مصائب و شداید در نجف سخن می‎فرمودند؟ اگر ممکن است به شکل مصداقی بیان بفرمایید.
برای نمونه، ایشان وقتی می‎خواستند از عراق خارج بشوند، سوار بر ماشین بودند. یک پایشان در ماشین بود و پای دیگر در زمین که مرا صدا کردند و فرمودند: «ممکن است شهریه برخی طلبه‎های مرا قطع کنند. اگر چنین کردند از آن مقدار پولی که نزد شما به امانت گذاشتم به آنان شهریه بدهید؛ به حدی که بتوانند زندگی طلبگی خودشان را بگذرانند و در مضیقه نباشند.» همین امر بیانگر روحیة نجف با یاران حضرت امام بود. بعضی از یاران امام در مدرسة مرحوم آیت‎الله سید محمدکاظم یزدی ساکن بودند. مسئول این مدرسه عذر آن‎ها را خواست و از آنجا اخراجشان کرد.
واکنش و عکس‎العمل شما و مرحوم آیت‎الله خاتم یزدی که از جمله یاران نزدیک امام در نجف بودید، به این فشارها و محدودیت‎ها از سوی برخی آقایان نجف چه بود؟
ما با این دشواری‎ها روز به روز خوشحال‎تر می‎شدیم؛ چون یقین پیدا کرده بودیم در مسیری قرار گرفتیم که رضایت خداوند در آن است. این قضایا برای ما یادآور خاطره شهدای کربلا بود. هر چقدر فشار بر ما بیشتر می‎شد بر مسیری که انتخاب کردیم، ثابت‎قدم‎تر می‎شدیم. بنابراین این فشارها و دشواری‎ها برای ما شیرین بود به خاطر اینکه بیانگر جایگاه ما در دین و مذهب و شریعت بود.
در طول مدت تحصیل قم و نجف آیا با آیت‎الله خاتم هم‎درس و بحث بودید؟ عمدة اساتید مشترک شما چه کسانی بودند؟
بله، با همدیگر هم‎درس و بحث بودیم. اولین استاد ما مرحوم شیخ محمد فکور در قم بود. سپس در نجف در درس مرحوم آیت‎الله خویی شرکت کردیم و پس از ایشان به‎طور مرتب در درس حضرت امام حاضر می‎شدیم. هر دو هم برخی از ساعت روز را در نجف تدریس می‎کردیم. پس از مدتی که به ایران برگشتیم تدریس را شروع کردیم. ایشان تا آخر عمر کرسی درس و بحث خود را داشت و خارج فقه و اصول می‎گفت.
گویا یک بار آیت‎الله خاتم را در نجف دستگیر کردند؟ شما را چطور؟ آیا شما را هم به خاطر همراهی‎تان با حضرت امام دستگیر کردند؟
بله. یک بار به دست مأموران بعثی در عراق دستگیر شدم. شاید بتوان گفت که ما سرحلقة یاران حضرت امام در نجف بودیم. البته رفقای دیگری هم بودند، اما به آن سطح و درجه نمی‎رسیدند. به همین خاطر مأموران رژیم به سراغ ما آمدند.
‎ ارتباط شما و آیت‎الله خاتم یزدی با مرحوم حاج آقا مصطفی و حاج احمدآقا چگونه بود؟
مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی دوست صمیمی بنده و مرحوم آیت‎الله خاتم یزدی بود. خداوند ایشان را رحمت کند. رفاقت ما بسیار گرم و صمیمی بود و خاطرات بسیار شیرینی با هم داشتیم. با مرحوم حاج احمد آقا هم ارتباط داشتیم؛ اما با مرحوم حاج آقا مصطفی بیشتر مرتبط بودیم. ایشان شخصیت علمی بسیار بزرگی بود. شخصیتی بود که حضرت امام با آن عظمتی که داشت در روز وفاتش فرمودند: «مصطفی امید آینده اسلام بود». مرحوم حاج احمدآقا شخصیت سیاسی قوی داشت و همیشه همراه و مشاور حضرت امام بود.
در پایان اگر نکته یا خاطرة خاصی از حضرت امام به یاد دارید، آن را به عنوان حُسن ختام گفت‎وگو بیان بفرمایید.
 حضرت امام قدس سره می‎فرمودند: «عالم محضر خداست.» طلاب و فضلای حوزه باید باورشان بشود که عالم محضر خداست. اگر این باور برای ما حاصل بشود، کوشش می‎کنیم که به وظیفة شرعی خودمان عمل کنیم و به این و آن توجه نکنیم. همة ما موظف هستیم که طبق وظیفة شرعی زندگی کنیم. جایگاه حضرت امام برای ما جایگاه امیرالمؤمنین علیه‎السلام بود. آن در سیرة حضرت امام علی علیه‎السلام خوانده بودیم، آن را به رای العین در شخصیت امام یافتیم.
مأموران بعثی یک بار حاج آقا مصطفی را دستگیر کردند و به بغداد فرستادند. ایشان انسان عادی نبود، بلکه خمینی دوم بود. یک شبی در مسجد خضراء فاتحه‎ای بود که حضرت امام در آن شرکت کردند. در آن مراسم یک آقایی سر برد پیش گوش امام و گفت: «آقا مصطفی را چرا به بغداد بردند؟» امام در پاسخ به او فرمودند: «مطمئن باشید در آنجا علیه شما حرفی نخواهد گفت».
در پایان لازم می‎دانم مطلبی را درباره حاج سید حسن خمینی عرض کنم.
خداوند متعال به ایشان عنایت کرد و استعداد خاصی داد که این استعداد و توانایی در کمتر کسی دیده می‎شود. ایشان هم نوه حضرت امام خمینی(ره) و هم نوة مرحوم آیت‎الله سلطانی طباطبایی است. بحمدالله تا الان توانسته است به خوبی خود و جایگاه حضرت امام را حفظ کند.
ایشان به نوعی جانشین حضرت امام محسوب می‎شود و باید تلاش کند رفتار و منش خود را عیناً با شخصیت امام تطبیق بدهد. از عجایب روزگار است که چنین شخصیتی را با این همه توانایی علمی در مجلس خبرگان رهبری تأیید صلاحیت نکردند؛ در حالی که در میان اعضای فعلی مجلس خبرگان رهبری پنج نفر هم مانند حاج سید حسن خمینی پیدا نمی‎شوند.