منطق سیاه و سفید :

واضع علم منطق “ارسطو”(۳۲۲-۳۸۴ ق.م) است(سرچشمه ی۱/صفحه ی۱۸). آنچه به عنوان منطق صوری(Logique formelle) از آن نام برده می شود، همان منطق قدیم یا منطق ارسطویی است(۲/۱۷). کسانی که به پیروی از ارسطو به تبیین و تعریف منطق پرداخته اند معتقدند:«علم منطق اصل تفکر و اندیشیدن را به آدمی نمی آموزد، بلکه شیوه ی درست فکر کردن را به وی نشان می دهد»(۱/۱۸). در تعریف منطق، که متأثر از منطق ارسطویی است آورده اند:«منطق ابزاری از سنخ قانون است که رعایت کردن [و به کارگیری] آن ذهن را از لغزش در اندیشه مصون می دارد »(۱/۱۹). در منبع دیگری آمده است:«منطق وسیله ای است قانونی(کلی)که مراعات آن ذهن را از خطا در تفکر باز می دارد»(۳/۱۱). آنچه در تعریف منطق به عنوان “قانون” نام برده شده، کلمه ای است یونانی که در اصل به معنی “مِسطَره” یعنی خط کش به کار رفته است(۲/۴۰). خط کش وسیله ای است که توسط آن می توان اندازه ها(طول، عرض، ارتفاع) را سنجید و مقدار معینی از یک کمیت را افزود یا کاست .

منطق، ابزار و وسیله است. از این رو در شمار علوم آلی به حساب آمده است. علوم آلی به آن دسته از دانش ها گفته می شود که برای دستیابی به هدفی، غیر از شناخت مسائل آن علم، به کار گرفته می شوند(۱/۲۰). یعنی از خود منطق کمک گرفته می شود تا درستی یا نادرستی گزاره هایی که در حوزه هایی غیر از منطق بیان می شود معین شود. برای قضاوت در مورد یک نظر، روشی باید ارائه کرد. منطق نیز یکی از این روش هاست. فکر منطقی دارای شیوه ی ثابت و روند مشخصی است:«تفکر منطقی فکر از یک نقطه شروع و به نقطه ای ختم می شود و به اصطلاح دارای مقدمه و نتیجه است»(۳/۱۵) .

وقتی منطق ارسطویی در شرق نفوذ یافت، اهل منطق، آن را تنها وسیله ی بازشناختن حق از باطل می دانستند(۲/۱۵). این باور البته در ماهیت منطق قدیم نهفته بود و علت پیدایش آن نیز همین بود که بتوان از طریق قواعدی کلی، درستی و یا نادرستی نظری را تعیین نمود. قوانین منطق صوری (ارسطویی)، قوانینی است مطلق و کلی و قابل اعمال و تطبیق به همه ی موارد (۲/۱۸).

نوعی مطلق نگری در منطق صوری نهفته است، به همین دلیل، عده ای در-آمیختن این منطق با تفکرات کلیسایی در قرون وسطا را دلیل تولید خشونت و ایجاد دستگاه های مطلق نگر انگیزیسیونی می دانند. به دلیل جزمی نگری ذاتی منطقِ ارسطویی، فرانسیس بیکن(۱۶۲۶-۱۵۶۱)، رنه دکارت(۱۶۵۰-۱۵۹۱)، و جان استوارت میل(۱۸۷۳-۱۸۰۶) از مخالفان منطق صوری بودند(۲/۵۳). برتراند راسل”(۱۹۷۰-۱۸۷۲) نیز که منطق ارسطو را مانعی در برابر فکر آزاد می دانست می گوید:«ارسطو یکی از بدبختی های بزرگ نوع بشر بوده است»(۴/۵۸) .

در مورد “منطق”، بیکن که خود از واضعان منطق جدید بود بر این عقیده بود که:«منطق ابزار کشف حقیقت است نه وسیله ی بیان و سنجش حقیقت»(۵/۸۶). این طرز نگاه همان نکته ی ظریفی بود که بین منطق قدیم و جدید تمایز ایجاد می کرد. در سیر فعالیت های فکری و فلسفی، منطق قدیم و جدید به جدال با هم پرداختند:«منطق قدیم ابزار حقیقت و استنباط طبیعت، و منطق و روش جدید… وسیله ی کشف حقیقت و تغییر طبیعت»(۵/۱۳۱) بود. نگاه کلاسیک به منطق، در پی قضاوت در مورد صحت و نادرستی گزاره ها بر اساس قواعدی کلی بود. ولی پس از طرح منطق جدید برخی معتقد شدند که منطق، تنها راه کشف بی خطای حقیقت نیست، بلکه خود نیز دچار خطا و اشتباه می شود:«اندیشه ی منطقی صرف نمی تواند به شناختی نسبت به جهان تجربی بینجامد. احکامی که از راه های صرفا منطقی به دست می آید از دیدگاه واقعیت کاملا تهی هستند»(۶/۲۴). گزاره ای به لحاظ منطقی می تواند درست باشد، ولی تجربه ممکن است آن را نفی و رد کند. برای صدق و کذب یک گزاره در استقرا به تجربه مراجعه می شود: «برای استقراگرایان منبع صدق منطق نیست، بلکه تجربه است»(۷/۲۰).

البته نسبت یافتن با منطق نمی تواند دلیلی بر صحت حتمی یک گزاره باشد. برتراند راسل، در مورد منطق می گوید:«منطق، امری زبانی است و نه واقعی؛ و منطقی بودن قضیه، از حقیقی بودن آن خبر نمی دهد» (۴/۲۳). به عبارتی نمی توان به صرف منطقی بودن یک گزاره، به درستی آن حکم داد:«هیچ برهانی صرفا منطقی وجود ندارد که برتری یک پارادایم را بر دیگری ثابت کند»(۷/۱۱۶). به عقیده ی ویلهلم دیلتای(۱۹۱۱-۱۸۳۳) نیز: ما هیچ معیار محکم و ثابتی در دست نداریم تا درباره ی برتری یک جهان بینی بر جهان بینی دیگر قضاوت کند (۸/۱۳۰). حتی استدلال های احتمالی نیز نمی توانند الزام آور باشند:«هیچ برهانی نمی تواند به طور منطقی و یا حتی بر حسب احتمالات الزام آور باشد»(۷/۱۱۷).

یک گزاره ممکن است منطقی باشد، ولی دلیلی بر علمی بودن آن نمی تواند باشد. در تفکر کلاسیک برای اینکه کسی خود را دانا جلوه دهد، سعی می کند بگوید که حرف هایش منطقی است. البته همیشه:«منطق ِدرست به تفکر خوب منجر نمی شود»(۹/۲۰). منطق، یک شیوه است و هر شیوه ای ممکن است خطا باشد. منطق عبارت است از راهی برای فراهم آوردن اطلاعات(۹/۱۱۱). البته هر راهی، یک راه است و دلیلی بر ارجحیت راهی بر راه دیگر وجود ندارد. به همین دلیل بود که سقراط(۳۹۹-۴۷۰ ق.م ) معتقد بود: یک نفر به تنهایی می تواند در برابر همگان حق داشته باشد (۱۰/۹۶). البته باید بین حق اظهار نظر و صحت یک نظر تفکیک قائل شد. به این ترتیب، حتی قبول اکثریت نیز نمی تواند دلیلی بر صحت و درستی (منطقی بودن) یک نظر باشد بیکن نیز در مورد “اجماع” مایل نبود حقانیت را به نظر اکثریت بدهد و البته نمی توان او را مخالف دموکراسی دانست، بلکه او به عنوان “روش علمی” حاضر نیست جانب درستی را به نظر جمع بدهد:«اگر عوام الناس موافقت کنند و آفرین گویند، انسان بلافاصله باید خود را بیازماید و ببیند چه اشتباه و خطاهایی مرتکب شده است»(۵/۱۷۸). به عقیده ی “شارل پگی”(۱۹۱۴-۱۸۷۳): نه تنها ممکن است اکثریت خطا کند بلکه ممکن است اصلا هیچ کس حق نداشته باشد(۱۰/۹۶). البته هستند نسبی گرایانی همچون توماس کوهن(۱۹۹۶-۱۹۲۲) که به قراردادهای اجتماعی احترام می گذارند. کوهن معتقد است:«هیچ میزانی بالاتر از توافق جامعه مربوطه وجود ندارد»(۷/۱۲۳) .

 

منطق خاکستری :

برخلاف منطق ارسطویی که منطقی سیاه و سفید(دو ارزشی) است منطق فازی نظریه ای خاکستری(چندارزشی) است. منطق فازی (Fuzzy Logic )، در پی ارائه ی منطقی مبتنی بر علم ریاضی بود تا نشان دهد علاوه بر صفر و یک به عنوان گزاره ی دو ارزشی برای قضاوت در مورد منطقی یا غیرمنطقی بودن گزاره ها، گزینه ی سومی را هم می توان در قالب منطق ارائه کرد. مثلا وقتی از ما می پرسند از شرایط کاری یا موقعیت اجتماعی خود راضی هستید یا نه، جوابی که می دهیم همواره آری یا نه(دو ارزشی ) نیست، بلکه جواب ما خاکستری!(چند ارزشی) است و قطعی نیست. یا وقتی در مورد وضع هوا می خواهیم گزارش دهیم منطق ما حول دو گزاره ی “ابری” یا “آفتابی” دور نمی زند، بلکه ممکن است هوا “نیمه ابری” باشد، یعنی مخلوطی از حالت  ابری و آفتابی باشد. یا حتی گزاره های دیگری را شامل شود که وضعیت های دیگری را توصیف کند. در مورد وضعیت دمای هوا نیز می توان همین مسأله را بسط داد. دمای هوا همیشه “سرد” یا “گرم” نیست، بلکه مواردی از جمله خنک، معتدل و… را نیز در بر می گیرد. بنابر این در طراحی تجهیزات می توان منطق ریاضی را طوری طراحی کرد که غیر از شرایط صفرو یک(دو ارزشی) ، گزاره های دیگر(چند ارزشی) را نیز شامل شود .

پرفسور لطفی زاده تدوین کننده و ارائه دهنده ی اصلی منطق فازی است. نظریه ی فازی توسط لطفی زاده در سال۱۹۶۵ میلادی در حالی که رئیس دپارتمان مهندسی برق دانشگاه کالیفرنیا در برکلی بود مطرح شد(۱۱/۴۲).

لطفی زاده در سال ۱۹۲۱ در باکو به دنیا آمد. او یک ایرانی الاصل می باشد ولی صرفا محل تولد او به علت شغل پدرش در باکو واقع شده است. او معتقد به اصالت ایرانی خود است(۱۱/۱۷۲). پدرش یک تاجر و نیز خبرنگار روزنامه ی ایرانیان بوده. لطفی زاده از۱۰ تا ۲۳ سالگی در ایران زندگی می کرده و به مدرسه ی مذهبی رفته است(۱۱/۱۷۳). او در سال ۱۹۴۲ با درجه ی مهندسی برق از دانشکده فنی دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد و در سال ۱۹۴۴ وارد آمریکا شد. و از دانشگاه MIT مدرک فوق لیسانس خود را در برق دریافت کرد. در سال ۱۹۵۱ نیز مدرک دکترای خود را از دانشگاه کلمبیا دریافت کرد. و در همان دانشگاه به تدریس مشغول شد. و بعدها در سال ۱۹۶۳ به بالاترین عنوان در رشته ی مهندسی یعنی ریاست دپارتمان برق در دانشگاه برکلی رسید .

مقاله ی “منطق فازی” او در سال ۱۹۶۵ در حوزه ی ریاضی در مجله اطلاعات و کنترل منتشر شد. “اصل ناسازگاری” نیز توسط او طرح شد. این اصل می گفت:«هرچه دقت بالاتر می رود، ارتباط کاهش می یابد»(۱۱/۱۷۵). افزایش دقت به معنای بالارفتن ویژگی فازی است(۱۱/۱۷۹). لطفی زاده می گفت:«هرچه مسائل دنیای واقعی را از نزدیک تر بنگریم راه حل آن فازی تر می شود»(۱۱/۱۷۹) .

از۱۹۷۰ به بعد منطق فازی در جهان به صورت یک مکتب فکری فلسفی در آمد(۱۱/۱۸۲). به عبارتی به صورت “مذهب فازی” در آمد (۱۱/۱۸۳). حتی بعضی ها در مخالفت با منطق فازی مطرح کردند که: منطق فازی کوکائین علم است(۱۱/۱۸۶) .

ژاپن از اوایل سال های ۱۹۹۰ رهبری انقلاب فازی در محصولات خانگی و تکنولوژیک را برعهده داشته است(۱۱/۱۰۵). در ژاپن استقبال از منطق فازی، بیشتر به کاربرد آن در رُباتیک و هوش مصنوعی مربوط می شود .

برتراند راسل در اوایل قرن بیستم با یافتن تناقض هایی در نظریه ی مجموعه ها در ریاضی توانست اولین گام های پذیرش نظریه ی فازی را بگشاید. به همین دلیل او را “پدر بزرگ منطق فازی” دانسته اند(۱۱/۱۲۱). در نظریه ی کلاسیک مجموعه ها، یک عنصر، یا عضو مجموعه است یا نیست. عضویت عناصر از یک الگوی صفر و یک تبعیت می کند. اما تئوری مجموعه های فازی این مفهوم را بسط می دهد و عضویت درجه بندی شده را مطرح می کند .

اولین تناقض که راسل در مجموعه ها دریافت، تناقضی بود که در مسأله ی “سلمانی برتراند راسل” مطرح شد. مسأله به این صورت بود: «سلمانی راسل یک مرد سبیلو بود که در جلوی مغازه ی خود شعاری به این مضمون نصب کرده است:«من صورت همه را می تراشم جز مردانی که خود صورت شان را می تراشند». بنابر این اگر این جمله درست باشد چه کسی صورت خود آن سلمانی را می تراشد؟ اگر او خودش صورت خودش را بتراشد، بر اساس آنچه روی تابلوی شعار نوشته است نمی تواند این کار را بکند. اما اگر صورت خود را نمی تراشد، آنگاه بر اساس تابلویی که نوشته باید این کار را بکند. به نظر می رسد که او در آن لحظه هم باید صورتش را بتراشد و هم نتراشد »(۱۱/۵۱) .

سیستم فازی سعی می کرد قانون حاکم بر تناقض ها را دریابد. منطق فازی نیز مثل نظریه ی هولوگرافیک معتقد بود: «چیزهای بزرگ در درون چیزهای کوچک تر گنجانده شده»(۱۱/۳۸) . این نوع نگاه باز کننده ی دریچه ای جدید برای تفسیر تناقض های ظاهری موجود در جهان عینی بود. البته راه ابطال قضایا نیز در این منطق در نظر گرفته شد. طبق دیدگاه منطق فازی:«یک ادعا آزمودنی است اگر بتواند با قطعه ای از یک فضا- زمان جور شود؛ اگر نتواند با قطعه ای از هیچ فضا- زمانی تطابق یابد آزمودنی نیست»(۱۱/۲۹۸) .

پایه گذاران منطق فازی با دقت نظری هوشمندانه، سعی کردند راه را برای ابطال این نظریه باز بگذارند و از مطلق گرایی بپرهیزند. این منطق مدعی کشف حقیقت نهایی نیست، بلکه منطق را از دنیای سیاه و سفید (منطق دو ارزشی) نجات داد و طیف های دیگر را نیز ممکن دانست. با این کار پارادایم جدیدی بنا نهاده شد که نشان می داد:«منطق در یک جهت حرکت می کند. حقیقت می تواند در هر سمتی حرکت کند» (۱۱/۳۱۴) .

 

سرچشمه ها :

  • مظفر، محمدرضا؛ منطق،ج۱؛ ترجمه:علی شیروانی،چ۱۵؛ قم:دارالعلم،۱۳۸۴ .
  • خوانساری، محمد؛ منطق صوری(جلد اول و دوم)؛ چ۳۶؛ تهران:آگاه،۱۳۸۷٫
  • اژه ای، محمدعلی؛ مبانی منطق؛ چ۴ ؛تهران:سمت۱۳۸۲٫
  • راسل، برتراند؛جهان بینی علمی؛ترجمه : حسن منصور؛ چ۴؛ تهران: آگه،۱۳۷۸٫
  • جهانگیری، محسن؛ احوال و آثار و آراء فرانسیس بیکن؛ چ۲ ؛ تهران:انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۶ .
  • آینشتاین، آلبرت؛ فیزیک و واقعیت؛ترجمه:محمدرضا خواجه پور؛ چ۳ ؛تهران: خوارزمی، ۱۳۸۴
  • چالمرز، آلن فرانسیس؛ چیستی علم؛ترجمه: سعید زیباکلام؛چ۵ ؛تهران: سمت ،۱۳۸۳٫
  • پالمر،ریچارد.ا؛ علم هرمنوتیک؛ ترجمه:محمدسعید حنایی کاشانی؛ چ پنجم؛ تهران : هرمس ،۱۳۸۹
  • دوبونو، ادوارد؛ درس های درست اندیشیدن؛ترجمه:نیک منش؛چ۳ ؛تهران:نشر اختران ،۱۳۸۷ .
  • گریمالدی،نیکولا؛ انسان پاره پاره ؛ترجمه:عباس باقری؛ چ دوم؛ تهران: نشرنی،۱۳۸۳٫
  • لسکو،بارت؛ تفکر فازی؛ ترجمه:علی غفاری و …، چ ۵، تهران: دانشگاه صنعتی خواجه نصیرالدین طوسی، ۱۳۸۹.