ونگ وا-  محمدعلی پاسندی/  روزنامه کیهان، در اواخر سال۵۴، با پرونده سازی، دروغ پراکنی و نوشتن مقالات جعلی، علیه علی شریعتی(۱۳۵۶- ۱۳۱۲) ، شرایطی را پدید آورد که سرانجام منجر به خروج او از ایران شد. شریعتی در مورد کیهان و نقش آن در تخریب شخصیتها گفته بود:”کیهان که سرا پا در نجاست غرقه است، می خواست خود را به من بمالد و مرا هم به کثافت آلوده سازد”(ویژه نامه یکمین سالگرد شریعتی، ص ۳۵).

با توطئه کیهان، شریعتی خانه نشین شد. و فشارهای روحی فراوانی بر او وارد آمد. تا جایی که در مجالس دوستانه کمتر خود را نمایان می کرد. تا اینکه تحت فشار همین جو، و البته دامن زدن گروه های واپسگرای وابسته به دربار، از ایران خارج شد. البته این گروه ها مصداق بارز این جمله از مرحوم مطهری بودند، که گفته بود:”وای به حال جامعه مسلمین ، آن وقت که گروهی خشک مقدس یکدنده و جاهل بی خبر، پا را به یک کفش کنند و به جان این و آن بیفتند. چه قدرتی می تواند در برابر این مارهای افسون ناپذیر ایستادگی کند؟. کدام روح قوی و نیرومنداست که در مقابل این قیافه های زهد و تقوا تکان نخورد؟ . کدام دست است که بخواهد برای فرود آمدن شمشیر بر فرق اینها بالا رود و نلرزد؟… اگر اینها پا بگیرند، همه را به درد خود مبتلاخواهند کرد و جهان اسلام را به جمود و ظاهرگرایی و تقشر و تحجری خواهند کشانید که کمر اسلام خم شود” (مطهری، جاذبه و دافعه علی، ص ۱۵۵). گروه های واپسگرا، با ایجاد فشار، موجب شدند تا شریعتی در روز ۱۶ اردیبهشت ۵۶ با نام “علی مزینانی” که نام واقعی شناسنامه ای او بود، با هواپیمای “سابنا”، تهران را به قصد بروکسل (پایتخت بلژیک) ترک کند. او مدت ۲روز در بروکسل ماند و سپس به انگلستان رفت .

در انگلیس در منزل آقای دکتر علی فکوهی (پسردایی همسرش) در شهرسائوت همپتون سکونت یافت. در ۲۸ خرداد، سوسن و سارا(دخترانش)، بدون پوران شریعت رضوی(همسرش) و مونا(دخترش) برای دیدن پدرشان از کشور خارج شدند. البته در این هنگام احسان، پسر شریعتی، در آمریکا دانشجو بود و تحصیل می کرد. شریعتی مدت۲هفته مهمان خانواده فکوهی بود.

شریعتی در این مدت برای خودش ماشینی تهیه کرده بود. و با آن از طریق کشتی، از سائوت همپتون به جنوب فرانسه می رود. در این سفر، او چند روزی را هم در خانه دکتر حسن حبیبی می گذراند. شریعتی در شب۲۶خرداد از طریق “مانش” و از راه دریایی به سائوت همپتون برمی گردد، تا فرزندانش را که عازم انگلستان بودند ببیند. در این سفر کوتاه دریایی، شریعتی نامه ای کوتاه به دخترش سوسا(تلفیقی از سوسن و سارا)می نویسد. و در گوشه راست این نامه می نویسد “شهید شاهد”( البته با حروف انگلیسی). گویا او حس کرده بود که مرگ و شهادتش در هجرت نزدیک است. در این بازگشت، دردسر مختصری توسط پلیس اداره مهاجرت برای او ایجاد می شود، که با همکاری آقای فکوهی مسأله خاتمه می یابد.

بالاخره شریعتی موفق می شود دخترانش را در شب ۲۸خرداد ببیند. و تا صبح با آنها بیدار بماند و صحبت کند. اتاق شریعتی در طبقه پائین خانه آقای فکوهی بود، که این اتاق از یک طرف رو به جنگل بود و پنجره اتاق را نیزاغلب به علت گرمای هوا باز می گذاشتند. در آن شب، شریعتی اضطراب عجیبی داشت. تا جایی که یکبار دخترش سارا را از خواب بیدار می کند و از او آب می خواهد. ولی پس از مدتی، باز آنها را صدا می کند و یک استکان چای می خواهد. سوسن و سارا که برای خواب به طبقه بالا رفته بودند، هرگز گمان نمی کردند، صبح که از خواب برمی خیزند با جنازه بی جان پدرشان روبرو شوند.

حدود۸ صبح بود که اهالی خانه متوجه شدند که شریعتی در آستانه در ورودی اتاق، به پشت افتاده و بینی اش به نحوی غیرعادی سیاه شده و باد کرده است. اهالی خانه، نبض او را چند بار می گیرند و متوجه می شوند از کار افتاده است. و وقتی آمبولانس خبرمی کنند، آنها نیز تصدیق می کنند که شریعتی فوت کرده است. نکته مشکوک اینجا بود که بدون آنکه اهالی خانه خبر مرگ او را به کسی اطلاع داده باشند، چند ساعت بعد از فوت او، از طرف سفارت ایران به آقای فکوهی تلفن شد و از او خواستند که جنازه دکتر را برای انتقال به ایران تحویل دهند. گویی از قبل، آنها آماده مرگ شریعتی بودند.

پس از انتقال جنازه شریعتی به پزشک قانونی و انجام معاینات لازم، بدون آنکه ضرورتی به کالبد شکافی دیده شود، علت مرگ ظاهرا” انسداد شرائین و نرسیدن خون به قلب” اعلام شد. یک روز بعد، حسین زاده( یا همان عطارپور)که مسئول تعقیب و مراقبت شریعتی بود، به همسر شریعتی پیام همدردی شاه را می رساند و اینکه اگر آنها موافقت کنند و جنازه را به ایران بیاورند، آنرا در کنار حرم امام رضا دفن خواهند کرد. که این درخواست مورد قبول قرار نمی گیرد. زیرا رژیم قصد داشت با بزرگداشت درگذشت شریعتی، خود را از اتهامی که متوجه دستگاه امنیتی او می شد تبرئه کند. برای این منظور، باز هم کیهان و همچنین اطلاعات، شایعه کردند که شریعتی برای درمان ناراحتی چشم و کسالت قلبی به انگلستان رفته و در آنجا نیز بر اثر سکته قلبی درگذشته است. این در حالی بود که شریعتی هرگز ناراحتی جسمی نداشت و هیچگاه به پزشک مراجعه نکرده بود. تا جایی که، حتی دفترچه بیمه او، امروزه به عنوان سند دست نخورده موجود است و همه صفحات آن سفید است، به جزیک برگ آن که در تاریخ ۲۸/۴/۵۵ برای گرفتن عینک مورد استفاده قرار گرفته است.

از طرفی کشیدن سیگار هم نمی توانسته تأثیر چندانی بر جسم او بگذارد. و احتمال هرگونه سکته قلبی نیز بعید به نظر می رسد .در عین حال عده ای از مخالفان سنتگرای شریعتی، همچنان اصرار دارند که مرگ او در اثر کشیدن زیاد سیگار بوده، که در بیمارستانی در لندن رخ داده است .

در مورد تشییع جنازه شریعتی تلاش های بسیاری از طرف دوستان ایشان، به ویژه دکتر ابراهیم یزدی، احمد صدر حاج سید جوادی و … صورت گرفت تا از انتقال آن به ایران جلوگیری شود. در لندن نیز ترتیب غسل میت، توسط صادق قطب زاده، عبدالکریم سروش، کمال خرازی داده شد. و محمد مجتهد شبستری که در آن زمان امام جماعت مسجد هامبورگ بود، برای بجای آوردن نماز میت بر پیکر آن مرحوم حضور یافت. و بر پیکر او نماز خواند. و سرانجام با نفوذی که امام موسی صدر به عنوان رهبری شیعه در لبنان داشت، قبری در سوریه و در کنار قبر حضرت زینب برای او به ودیعه گرفته شد.

جنازه شریعتی در روز یکشنبه ۵ تیرماه۵۶ از لندن به دمشق منتقل شد. و در فرودگاه دمشق، امام موسی صدر، به همراه چند تن از علمای لبنان و نجف جنازه شریعتی را تاحرم حضرت زینب همراهی کردند. بزرگان فلسطینی و لبنانی و عده ای از دوستان شریعتی و همچنین نماینده حرکت المحرومین  و امل و علمای سوریه و لبنان و عده ای از اعضای انجمن های اسلامی نیز در این مراسم شرکت داشتند. ساعت۱۱صبح نماز میت توسط امام موسی صدر بر پیکر او خوانده شد. و سپس جنازه به محل قبرستان عمومی که در۵۰ متری صحن حضرت زینب بود، برده شد. و جنازه آن مرحوم در اتاق کوچکی در ضلع شمال شرقی قبرستان است دفن گردید.

آقای حیدر رحیم پور،که خود را از دوستان دکترعلی شریعتی می داند، در گفتگویی با ماهنامه”صبح”(نشریه وابسته به طیف محافظه کاران – صبح، اردیبهشت۱۳۷۸،شماره ۹۳) مرگ حاج آقامصطفی خمینی، علی شریعتی و آیت ا… طالقانی را با ستون پنجم سیا و موساد مرتبط دانست.

مرور و بازخوانی افکار و آراء شریعتی، بعد از گذشت سه دهه ازمرگ او لازم به نظر می رسد. دانستن شرح مختصری از زندگی او خالی از لطف نیست :

علی مزینانی(شریعتی)در دوم آذر۱۳۱۲در روستای مزینان از توابع سبزوار به دنیا آمد. برخی روستای کاهک را زادگاه او می دانند. پدرش، محمدتقی و مادرش زهرا امینی نام داشت. در جوانی درکانون نشر حقایق اسلامی در مشهد که مؤسس آن پدرش بود فعالیت داشت. او همچنین در جوانی، انجمن اسلامی دانش آموزان را بنیان نهاد. در ۱۹سالگی به زندان افتاد. بعدها به عضویت نهضت مقاومت ملی درآمد که سبب دستگیری او به همراه ۱۶تن از اعضای این نهضت می شود. با کسب رتبه اول از دانشکده ادبیات مشهد، فارغ التحصیل و با همکلاسی خود در سن ۲۵سالگی ازدواج کرد. بعد با بورس دولتی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. و در همان سال ورودش به نهضت آزادی بخش الجزایر پیوست. همچنین به همکاری با کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، جبهه ملی، نهضت آزادی و نشریه ایران آزاد پرداخت.

در اروپا با اندیشه های فرانتس فانون، نویسنده انقلابی الجزایر و همچنین ژان پل سارتر آشنا می شود. و تحت تأثیر برخی دیگر از اساتید خود قرار می گیرد. او در فرانسه در دانشگاه سوربن، موفق به اخذ درجه دکترای تاریخ و گذراندن کلاسهای جامعه شناسی می شود. در ایران نیز به معلمی و تدریس در دانشگاه و سپس برگزاری جلسات در حسینیه ارشاد مشغول می شود. که کلاسهای ارشاد، بارها با فشارهای نیروهای واپسگرا تعطیل شد. و سرانجام نیز سبب خروج او از ایران شد.

فرزندانش به نامهای سوسن (زری)، سارا(سوسا)، مونا و احسان بودند که احسان فرزند بزرگ و تنها پسر شریعتی است. شریعتی با نامهایی همچون: علی مزینانی، علی خراسانی، علی سبزواری، علی الهیاری، علی اسلامدوست، علی سربداری، علی امیدوار، اقدام به چاپ و نشر اندیشه های اصلاحی خود می پرداخت. او از کلمه “شمع” در اشعار و مقالات خود استفاده می کرد(ش: شریعتی ، م : مزینانی، ع :علی ).

شریعتی رفت، اما این اعتراض همیشگی اش باقی است:”به آنکه اعتراض می کندکه چرا دانشجویان دست می زنند و صلوات نمی فرستند می گویم، صلوات نفرستادن جوانان گناه توست. چرا که خود می دانی صلوات را به چه صورتی در آورده ای و برایش چه مصرف هایی درست کرده ای، یکی اینکه تا شخصیت گنده ای وارد مجلس شده است، صلوات فرستاده ای، مصرف دیگرش تابوت و جنازه است در میان زندگان، و مصارف دیگر، هوکردن یک سخنران، پائین کشیدن یک منبری، مسخره کردن کسی. اینهاست مصارفی که تو برای صلوات ساخته ای، تو هرگز به دست بوسیدن اعتراض نکرده ای، حالابه دست زدن اعتراض می کنی!” ( م آ ش ۱۶ ص ۱۹۴) .

البته امروزه شریعتی به لحاظ تفکرات و روشی که در جریان فعالیت هایش به کار گرفته مورد نقدهای فراوانی قرار گرفته است که بخشی از این نقدها لازم و ضروری به نظر می رسد  .