ونگ وا/   محمدعلی پاسندی:    به گفته ی میشل فوکو: «کسی که خود را به لایه های عمیق مسائل و پدیده ها مشغول می دارد، ناگزیر، از حقایق و رویدادهای ملموس اطرف خویش غافل می ماند» ( دانش و قدرت، محمد ضیمران، هرمس، چ سوم، ۱۳۷۸،ص۵۷ ). این بدان معناست که برای بررسی پدیده های اجتماعی نیازی به دانستن فلسفه های سنگین اجتماعی نیست، بلکه مسائل به سادگی قابل حل هستند، در صورتی که خود را نفریبیم و از پیش، پیشداوری هایی در مورد مسأله نداشته باشیم .

برای اندیشیدن در مورد یک مسأله، ابتدا باید سعی کرد دریچه ی جدیدی به روی مسأله گشود، وگرنه به گفته ی “والتر ویپمن” : «وقتی ما همه یک نوع می اندیشیم، هیچ یک از ما نمی اندیشد » ( همان، ۷ص ) .

در مسیر رسیدن به جامعه ی مطلوب، بی شک مقاومت هایی نیز وجود دارد. برخی از این مقاومت ها در مفهوم فلسفی امر دولت، قد می افرازند .

توماس هابز (۱۵۸۸-۱۶۸۵م) می گوید : «من حق حکومت بر خود را به این مرد یا این انجمن وامی گذارم، بدان شرط که تو نیز حق خود را به او واگذاری و بدین ترتیب همه ی کرده های او را مشروع بدانی. وقتی که این کار صورت گرفت جماعتی که در قالب یک شخص با هم متحد شوند دولت یا اجتماع سیاسی به وجود خواهد آمد. و بدین گونه” لویاتان ” ِ بزرگ پدیدار می گردد» (خداوندان اندیشه سیاسی، امیرکبیر، چ دوم، ص۱۵۱) .

لویاتان، همان حیوان قوی هیکلی است که به غول دریایی تشبیه شده است. لویاتان در صورتی به شکل پدیده ای اجتماعی در جامعه نمود پیدا می کند که طبق نظر هابز، همه ی افراد، حق انتخاب( اختیار )خود را به دیگری (فرد واحد یا دولت) واگذار کنند. نیز بعد از این گزینش، از نقد لویاتان (حاکمیت، دولت ) غافل بمانند. اگر از نقد لویاتان غافل بمانند، نه تنها این غولِ افسانه ای دریاچه، خودِ آنها را بی رحمانه خواهد بلعید، بلکه فرزندان و نوادگان شان را نیز در کام خود فرو خواهد برد .

حکومت ها، بر مبنای پیش-باوری های جمعی (منشا پندار، رفتار و کردار آدمی ) و خاطره ی مشترک قومی(آرکی تایپ ها ) که در آن زیست می کنند، دارای مبانی ایدئولوژیک خاصی می شوند. این حکومت ها نیستند که نحوه ی حکومت کردن خود را بر مردم تحمیل می کنند، بلکه، این باورهای جمعی، و مبانی فکری اجتماع است که شیوه و روش تحکم کردن دولتمداران را تعیین می کند .

حتی از میان اندیشمندان بزرگ نیز بوده اند کسانی که حکومت را حتی اگر در دست پادشاهان نیز بوده تأیید نموده و برای آن جنبه ی قدسی قائل بودند. ابوعلی سینا( قرن۴ و۵ه.ق) که حکومت سلاطین و اُمرا را قبول داشت، آنها را مأمورین خداوند برای نمایندگی الهی بر مردم می دانست (حقوق اساسی، قاسم زاده ، تهران ، ابن سینا ، ص ۱۵) .

می دانیم جهان های موسوم به سوم، ساختارهای سنتی مربوط به عصر کشاورزی را با خود یدک می کشند: «جهان سوم صحنه ی اصلی کودتاهای نظامی، دخالت های آشکار نظامی در زندگی سیاسی، و استقرار حکومت های نظامی یا نصب رؤسای جمهوری نظامی در کشورهای جهان سوم بوده است» ( روابط بین الملل در تئوری و عمل، نشر توس، ۱۳۷۲، ص۱۵۲) .

پوپولیسم جاده صاف کن فاشیسم :

پوپولیسم، جاده صاف کن فاشیسم به شمارمی روند. فاشیسم، بیش از هر چیز، نیازمند اسطوره سازی، قهرمان پروری، مونولوگ گرایی، کاریزمای پدرسالارانه است. اغلب دیکتاتورها این خصلت را داشتند که خود را نخبه فرض می کردند: «موسولینی و فاشیست های همکارش، خویشتن را گروه نخبه ای می دانستند که انحصارا توانایی و استعداد حکومت بر ایتالیای جوان را داشته و می توانستند آن را به سوی تعالی سوق دهند. نازی های آدولف هیتلر نیز خود را نه تنها به خاطر داشتن شخصیت، انضباط فرمانبرداری و هواخواهی بیشتر از اصول و رهبری حزب نازی، بلکه نیز به خاطر اینکه از نژاد آریایی بودند خود را نخبه محسوب می داشتند» (اصول علم سیاست ، دکتر طاهری ، پیام نور ،۱۳۸۶، ص۱۱۶).

در ادامه ی بیان خصلت های دیکتاتورهایی که اغلب خود را نخبه می پندارند نیز آمده است : «یک دیکتاتور ممکن است با استفاده از وسایل دموکراسی به قدرت برسد، و ظواهر رژیم دموکراسی را نیز حفظ کند و یا برعکس از طریق زور و کودتا قدرت را در دست گرفته و با از بین بردن اساس دموکراسی به طور رسمی قدرت دیکتاتوری را گسترش دهد» (همان ، ص۱۱۸).

هاناآرنت ؛ معتقد است حکومت های توتالیتر از حکومت های استبدادی و دیکتاتوری خطرناکتر است. چرا که به نظر او حکومت توتالیتر، از تبادل آزاد نظرات بین افراد جامعه جلوگیری می کند، و دوست ندارد افراد جامعه، افراد مستقل و آزادی باشند؛ که خودشان با یگدیگر به صورت آزاد گفتگو می کنند. بلکه حکومت های توتالیتر سعی می کنند به جای جواب دادن به اندیشه های منتقدان یا مخالفان خود، از طریق نظام پلیسی و یا نهادهای اقتدارگرا وارد عمل شوند .

آرنت معتقداست : «خصلت ویژه ی واقعی توتالیتریسم، تهاجم و حمله ی خزنده به انسان ها از طریق منحرف کردن افکار و زندگی اجتماعی است» (فلسفه سیاسی هانا آرنت، طرح نو ، چ اول،۱۳۸۰،ص ۸۱ ). آرنت باز تأکیدمی کند : «توتالیتریسم، به دنبال حکومت جابرانه بر انسان ها نیست، بلکه به دنبال نظامی است که در آن انسان ها زائدند» (همان ، ص ۹۲ ) .

جان استوارت میل معتقد بود: «اگر همه افراد بشر، منهای یک نفر، از یک ملیت، از یک مذهب، و از یک جنسیت باشند، و تنها یک نفر، ملیت، مذهب، جنسیتی غیر آنها داشته باشد، عمل افراد بشر برای سرکوب او توجیه شدنی نیست» (مفهوم عدالت، نشاطیه، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی ، چ اول، ۱۳۸۵،ص۱۱۶).

میل در دفاع از حقوق فردی و لزوم رعایت حقوق مخالف می گوید: «بحث وگفتگوی آزاد درباره ی هر مطلب یا نظریه ای هر قدر هم که آن مطلب یا نظریه منافی اخلاق شمرده شود ، باید مجاز و مصون از دغدغه کیفری باشد» (همان، ص۱۱۰).

در نظام دموکراسی: «تشخیص اینکه امری به صلاح جامعه است یا نه ، منحصرا در صلاحیت مردم است» ( انگیزیسیون، ترجمه: بریمانی ، گوتنبرگ ، ص ۱).

اگر قدرت غیر پاسخگو، تهدیدکننده ی یک نظام دموکراتیک بشود، اساسا باید این دغدغه را به جد پاسخ گفت: چه باید کرد؟ :

۱- نقد   ۲- نقد  ۳- نقد !!! .

حکومت، امری زمینی، و مبتنی بر مدیریت بر زمینیان است. تمامی حکومت هایی که مدعی قداست بوده اند، هرگز نتوانستند خود را از داشتن نهادها و سازمان های جاسوسی مبرا بدانند. وجود سازمان های امنیتی و اطلاعاتی در یک حکومت، خود دلیلی است بر انسانی و زمینی بودن همه حکومت ها. حکومت ها، از ناکجاآباد (آرمان شهرها) دستور نمی گیرند. بلکه نصب، نقد و عزل آنها، تنها و تنها به وسیله ی مردم صورت می گیرد .

بهترین نوع حکومت ها، حکومت هایی هستندکه از نقد استقبال می کنند، و خود را ملزم به رعایت حقوق بشر و پرهیز از خشونت در قبال شهروندان و حتی مخالفین خود می دانند. جامعه ی دموکراتیک (توأم با دولت دموکراتیک)، بدون نقدپذیریِ تمامی ارکان آن متصور نیست. اگر عنصر نقد محترم شمرده نشود، حتی دموکراسی هم می تواند یک لویاتان ( در قالب مفهوم فلسفی دولت ) بشود. چرا که همواره؛ دولتِ خوب، دولت مرده است ! ( انسان خوب، انسان مرده است = تعبیری از جورج اورول) .

مردم، حق حاکمیت بر خود را به دولت ها واگذار می کنند؛ پس بهتر است دولت ها نیز حق انتقاد را به مردم واگذار کنند .