محمدعلی پاسندی//

مشروطه، نماد تقابل سنت و تجدد می تواند به شمار آید. از روزگار مشروطه بیش از یک سده می گذرد. در مرداد ماه، تب تند گرمای هوا، با تب تند قانون خواهی و پاسخگو کردن حاکمیت درآمیخته است. از آن روزگار تا کنون، جدال دو بخش از جامعه، نمود بارز دارد. گویا کشمکش بین این دو گروه تمامی ندارد. گاه تا حد نقد، گاه تا حد مخالفت و گاه تا حد دشمنی پیش رفته اند. بی شک ما در دنیای مجازی زیست نمی کنیم، بلکه در دنیای واقعی با انسان هایی سر و کار داریم که به جهت انسان بودن، دارای خطاهای فردی هستند. و اشتباهاتی که به جهت فردی مرتکب می شوند را نباید به حساب مکتب و ایدئولوژی که به آن اعتقاد داشته اند گذاشت .

ملکم خان، یکی از نمایندگان اردوگاه تجدد طلبی در ایران است. ولی در عین حال او تجدد خواهی خود را بر خلاف اتهامی که سنتگرایان به او وارد می دانند بد نمی داند، و توانش را برای آنچه از نظر خود درست می پندارد به کار می گیرد . او می گوید: “هیچ احمقی نگفته است که باید به مردم آزادی بدهیم که هرچه به دهن شان می آید بگویند. عموم طوایف خارجی به جهت ترقی و آبادی مملکت به جز آزادی، حرف دیگری ندارند، اما چه آزادی؟ آزادی قانونی، نه آزادی دلخواه … همین آزادی کلام و قلم که کل ملل متمدنه اساس نظام عالم می دانند، اولیای اسلام به دو کلمه جامع بر کل دنیا ثابت و واجب ساخته اند: امر به معروف و نهی از منکر. کدام قانون دولتی است که حق کلام و قلم را صریح تر از این بیان کرده باشد “(م .آ میرزا ملکم خان، محیط طباطبائی، ص ۲۰۷).

در نگرش سنتگرایان، خصلت”ظل اللهی”برای مقام حاکم قائل بودند و ایستادگی در برابر حاکم ظالم را صحیح نمی شمردند. خواجه نصیرالدین طوسی در مقدمه زیج ایلخانی می گوید: “خدای تعالی چنگیز را قوت داد و پادشاهی روی زمین او را مسلم کرد و کسانی که ایل او شدند بنواخت وکسانی که بر او یاغی شدند مانند خانان ترکستان و ختا و سلطان خوارزم ، همه نیست کرد “( سبک شناسی، بهار،ج۴) .

سیدحسن مدرس کلامی در این همین راستا دارد. او خطاب به احمد شاه نوشت:”ذات همایون شاهانه البته مستحضرند من و رفقای من با تمام نیروی خود در راه تأیید مبادی شوکت و قدرت قانونی اعلیحضرت می کوشیم و از هیچ گونه فداکاری دریغ نورزیده و نخواهیم ورزید و علت این فداکاری نه فقط علاقمندی ما به پادشاهی اعلیحضرت است بلکه روزگار و گردش آن چنین پیش آورده است که بزرگترین و مقدس ترین مبادی ایمانی ما یعنی آن اصولی که موجب مصونیت اجتماعی و سیاسی قوم ایرانی و تأکید استقلال و تمامیت ایرانی است با بقاء و دوام سلطنت اعلیحضرت توأم گردیده است ” ( نطق ها و مکتوبات مدرس ، انتشارات ابوذر ۱۳۵۵ ، ص ۲۶۱ ) .

 

آنچه از نظر تجددخواهان برمی آید آن است که آنان سعی در قانون مدارکردن رفتار حاکمیت داشته اند. با این همه، متجددینی همچون ملکم از طرف نیروهای سنتی به غربزدگی متهم شده اند. باید پرسیدچه تصوری از غربزدگی وجود دارد که باعث می شود از بحث در مورد آن با اکراه یاد شود. بدبینی نسبت به غرب، بیشتر ناشی از یک پیش داوری ناصحیح نسبت به تعریف فرهنگ غرب است. چیز خوب، می تواند حتی در چین هم وجود داشته باشد. به همین دلیل در گذشته، توصیه شده است که برای علم آموزی حتی به چین هم باید رفت.

سنتگرایان، رفتار دولت های غربی که ناشی از سیاست منافع ملی شان می باشد، را با فرهنگ مردمی که در آن سرزمین زندگی می کنند و گاها از سیاست های پشت پرده دولت هاشان نیز بی خبرند اشتباه فرض کرده اند. و همین امر، سوءتفاهم هایی بین برداشت از فرهنگ مردم غرب، با سیاستهای منافع جویانه برخی دولتهای غربی را فراهم آورده است.

سنتگرایان، متجددین را که بیشتر در اثر مهاجرت و سفر به غرب، با سطح رفاه و آزادی غرب آشنا شده اند، محکوم به غربزدگی می دانند. از همین روست که شاید در همان عصر ملکم خان که نماد روشنفکر غربی به حساب می آمد، شیخ شهید که به مخالفت با مشروطه خواهان برخاسته بود می گوید:”آیا این مدارس جدیده خلاف شرع و آیا ورود این مدارس مصادف با اضمحلال دین اسلام نیست؟ آیا درس زبان خارجه و تحصیل شیمی و فیزیک، عقاید شاگردان را سخیف و ضعیف نمی کند؟ . مدارس را افتتاح کردید، آنچه توانستید در جراید از ترویج مدارس نوشتید، حالا شروع به مشروطه و جمهوری کردید؟. نمی دانید در دولت مشروطه اگر من بخواهم روزنه و سوراخ این اطاق را متعدد نمایم، باید مالیات بدهم و اگر یک سوراخ را دو سوراخ کنم، باید مالیات بدهم و کذا و کذا” ( تاریخ بیداری ایرانیان، ج۱،ص ۸۲) . و شیخ در همان صفحه می گوید:”ما اهالی ایران، شاه لازم داریم، عین الدوله لازم داریم، چوب و فلک و میرغضب لازم داریم، ملا و غیر ملا، سید و غیر سید باید در اطاعت حاکم و شاه باشد”.

تالی شیخ!، طبق دیدگاه سنتی خود، در مجلس مؤسسان در سال۱۳۰۴، در جمع سیزده نفره روحانیون سنتی حاضر در مجلس، به پادشاهی رضاخان رأی داد (تاریخ۲۰ساله مکی، ج۳،ص ۴۸۷)، وطبق همین دیدگاه، بعد از سقوط دولت ملی، در برابر کودتای آمریکایی-انگلیسی و بازگشت دوباره پهلوی دوم به قدرت، می گوید:”مصدق، شاه را مجبور کرد که ایران را ترک نماید، اما شاه با عزت و محبوبیت روز بعد بازگشت. در اینجا، ملت شاه را دوست دارد و رژیم جمهوری مناسب ایران نیست”(مکتوب کاشانی،ج۴،ص ۲۸).

دیدگاه سنتی نسبت به حاکمیت، و جبری گرایی، در تفکر سنتگرایان همواره مسأله مبتلابه ذهنیت آنان بوده است. مقام ظل اللهی قائل شدن برای شاه، یک نظر شخصی نبود بلکه از یک دیدگاه جبرگرایانه نشأت می گرفت. شیخ شهید گفته است:”اللهم اید سلطاننا و اید حبیشه و اید عیشه و خلد ملکه و سلطانه ثبته علی صراط المستقیم والعن اللهم من امان الاسلام اورادکوهینه و جندیه”(نامه ها و مکتوبات شیخ فضل الله نوری، ترکمان، ج۱،ص۱۱۴).

درگیری بین سنت و تجدد در ایران بیشتر درگیری بین سنتگرایان و تجددگرایان به نظر می رسد، تا گفتگو و مجادله دو طیف فکری و فلسفی. سنتگرایان گرایان، نوعی جبرگرایی و تغییرناپذیری تقدیر حاکم بر سرنوشت مردم را در اذهان تلقین می کردند. و در برابر تغییر و البته تغییر از نوع متجددانه آن موضع می گرفتند. سنتگرایان، ریشه های سنتی حاکم بر زمانه را درست تلقی می کردند. و آنچه جاری و ساری بود را برحق می شمردند. و بر تلقی های سنتی از حاکمیت پای می فشردند. از این رو، شیخ شهید تأکید می ورزید: “بر هر فرد از افراد کالشمس فی رابعه النهار روشن و مبرهن است که وظیفه شرعی و عقلی و تکلیف دینی و دنیوی قاطبه علما، حفظ شوکت و استقلال دولت و وقایه حدود مقدس شریعت است. و حصول آن جز در سایه معدلت آثار سلطنت و دولت اسلامی که امر و اریکه آن مزین به ذات اقدس همایونی است، ناممکن است. پس دعاگویان را تمکین از مقام سلطنت وظیفه شرعی و تکلیف دینی است” (مکتوب شیخ، ج۱، ص۱۳۲).

در جبهه مقابل، تجددگرایان با مطرح کردن مشروطه، سعی داشتند حاکمیت را در چارچوب قانون مهار کنند. و از همین رو مشروطه را در دستور کار خود قرار دادند. مرتضی مطهری در کتاب”نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر”، ریشه شکست های نهضت های مردمی را که گاه سنتگرایان موجب آن شده اند را اینگونه بیان می کند:”هر مستبدی کوشش دارد، برای تحکیم و تثبیت پایه های استبداد خود، به خودش جنبه قدسی بدهد و از مفاهیم دینی برای این منظور بهره جوید، تنها آگاهی و بالابودن سطح شعور دینی و سیاسی مردم است که جلوی این سوءاستفاده ها را می گیرد (انتشارات صدرا، ص۴۲) .

مطهری در حالی از استبداد یاد می کندکه بنیانگذار انقلاب اسلامی نیز با گلایه از برخی دیدگاه های خشک و متحجر ، نگاه تازه ای را نسبت به خطر افکار متحجرانه ارائه می دهد: “مسائل رایج حوزه ها بود که هرکس کج راه می رفت متدین تر بود. یادگرفتن زبان خارجی، کفر و فلسفه و عرفان گناه و شرک به شمار می رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خرد سالم مرحوم مصطفی از کوزه ای آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه می گفتم. تردیدی ندارم اگر همین روند ادامه می یافت، وضع روحانیت و حوزه ها ، وضع کلیساهای قرون وسطی می شد” (صحیفه نور، ج۲۱ ، ص۹۱ ) .

عجیب نیست که جانشین بنیانگذار انقلاب، پیرو اندیشه های پیر و مراد خود از آزادی های لازم برای جامعه بشری سخن گفته باشد: “اگرروزنامه ای بلندگوی تفکرات مارکسیستی باشد یا بلندگوی حزب توده وابسته به روس ها، نتیجه این نیست که ما به آن لشکرکشی کنیم و مدعی باشیم که چرا بلندگوی آنها شده اید. کمونیست ها حق دارند و بیشتر حق خواهند داشت که تفکراتشان را بیان کنند. روزی هم که ما سازندگی ها را پیش ببریم، آزادی آنها از این هم بیشترخواهد شد. منتها در برابر ارائه یک فکر، یک فکر دیگر هم وجود خواهد داشت. ما از موضع ضعیف ایدئولوژی حرف نمی زنیم که از ایدئولوژی دیگری هراس داشته باشیم. آنها عقایدشان را بیان می کنند ما هم در محیط آزاد و شرایط برابر، عقیده مان را بیان می کنیم. بنابراین تفکر اسلام و تلقی که اسلام از انسان دارد، اصولا انسان جز در یک محیط آزاد نمی تواند رشدکند. در هیچ گونه اختناقی (از هر نوع که باشد) آن رشد و تکامل واقعی که اسلام برای انسان سراغ دارد مقدور نخواهد بود. تاریخ نشان می دهد که در صدر اسلام داشتن تفکر غیر اسلامی و حتی ضد اسلامی به هیچ وجه ممنوع نبود، حتی در خانه خدا از مادیگری بحث می کردند، بی آنکه با آنها برخورد شود” (آیت ا… خامنه ای، کیهان،۲۰ /۱۲/۵۷ ، ش۱۰۶۴۴) .

در برابر گرایشات روشنفکرانه، همواره عده ای بودند که سنگ مخالفت بر سینه می زدند. گرایشهای خشک، و نادیده انگاشتن فهم منطقی و مطابق عقل، مانعی بود که همواره در پیش پای سنتگرایان وجود داشت. و مانع از فهم واقع بینانه حقایق توسط آنها می شد. همواره کسانی که دست به نوآوری می زدند در معرض تکفیر این گروه قرار داشتند. در همین زمینه آیت ا… مطهری، تاریخ را به استناد می طلبد تا با دیدی نو، عامل اصلی ناکامی نوخواهان رابیان کند: “تاریخ نشان داده است که بی رحمانه ترین جنگها، کشتارها، و زجر و شکنجه ها بوسیله خشک مقدسها صورت گرفته است. بزرگترین نمک نشناسی ها را اینها انجام داده اند. زیرا، یحسبون انهم یحسبون صنعا. جنگهای صلیبی، جنگهای خوارج، حتی فاجعه کربلا، ساخته دست این طبقه است”(پاسخهای استاد مطهری به نقدهایی برکتاب” مسأله حجاب”، ص ۶۶).

در مقدمه اولین منشور مدنی ایران که توسط شیخ محمدحسین نائینی نوشته شده است، آیت ا… طالقانی، مطلبی را به عنوان پاورقی یادآور شده است:”استبداد، لجنزار متعفنی است که همه منکرات و فحشا از آن تولید می شود. و بدون خشک نمودن این ام الفساد، نهی از منکر در موارد طبقات یا بی ثمر است یا اثر آنی دارد. پس به حسب این اصول و احکام مسلم دین، تحدید استبداد، از مهمترین واجبات دینی است”(تنبیه الامه وتنزیه المله، نشر شرکت سهامی انتشار، چاپ نهم، ۱۳۷۸).

در هر حال جدال بین سنت و تجدد همچنان ادامه دارد. و واژه هایی همچون غربزدگی اگرچه نخ نماشده اند ولی ابزاری در دست سنتگرایان هستند تا رقیب نوخواه خود را از گردونه کسب قدرت خارج کند. مرحوم شریعتی در مورد غربزدگی اشاره جالبی دارد”برای مبارزه با غرب زدگی باید غرب راشناخت”(م آش۴،ص۲۵۴). داریوش شایگان به عنوان یک چهره فکری و فلسفی، در گفتگو با جهانبگلو در کتاب “زیر آسمانهای جهان” (نشرفروزان، چاپ سوم، ۱۳۷۶)، غربزده را کسی می داندکه غرب را نشناخته باشد. از این رو حتی دسته عظیمی از سنتگرایان در مفهوم عرفی غربزدگی جای می گیرند. اگر غربزدگی را به مفهوم تسلیم بی چون و چرا و چشم بسته در برابر غرب بدانیم، آنگاه جهل و ناآگاهی، فرزند نامشروع این پیوند خواهد بود. از این رو حتی مخالفت با غرب آن هم بدون آگاهی از مفهوم فرهنگی آن، ریشه جهالت و تعصب ها و تحجرها را بیشتر رشد خواهد داد. و به همین دلیل بسیاری از سنتگرایان در دسته غربزدگان قرار می گیرند .

حتی اگر به جنبه منفی غربگرایی قائل باشیم، با این تفاسیر، تنها راه مقابله با فرهنگ منفی غرب، ایجاد آگاهی است، نه مخالفت و تعصب کور و بی هدف. شریعتی در این راستا جوابی درخور دارد: “علت اصلی ناکامی انقلاب مشروطه ما جز این نبود که رهبران بی آنکه به مردم آگاهی اجتماعی و بینایی سیاسی داده باشند، به هدایت خلق و راه نمایی پرداختند و یکبار دیگر دیدیم که ثمره تحمیل انقلاب بر جامعه ای که به آگاهی نرسیده باشد و فرهنگ انقلابی ندارد، جز مجموعه ای از شعارهای مترقی، اما ناکام نیست”(م آش۴،ص ۹۵).

زندگی انسان درحال تغییردائمی است. به همان اندازه که فهم ما از زمان و زمانه گسترده می شود فهم ما از انسان نیز گسترده تر می شود. دشمنی ها همیشگی نیستند. مخالفت با یک پدیده، مثلاغرب، هر چند امری زماندار باشد، ولی شایسته نیست دشمنی با فرهنگ مقابل را به دشمنی طولانی مدت در درازای تاریخ تعمیم دهیم. راهی جز تعامل و گفتگو با فرهنگهای دیگر وجود ندارد.

تندروی ها به نفع کشور نیست. آیت ا… مطهری در همین زمینه می گوید:”هر وقت و هر زمان که پیشوایان مذهبی مردم که مردم در هر حال، آنها را نماینده واقعی مذهب تصورمی کنند، پوست پلنگ می پوشند، و دندان ببر نشان می دهند، و متوسل به تکفیر و تفسیق می شوند، مخصوصا هنگامی که اغراض خصوصی به این صورت درمی آید، بزرگ ترین ضربت بر پیکر دین و مذهب به سود مادیگری وارد می شود”(علل گرایش به مادیگری، نشرطوس ،ص۴۲ ). آیت ا… طالقانی در نمازجمعه ۱۲مرداد ۵۸ اینگونه به برخی تندمزاجی ها پاسخ می دهد: “آن دسته که به نام دین به گروهی حمله می کنند و بصورت مسلحانه به محل سخنرانی آنها می روند و کتابخانه های بعضی از گروهها را مورد حمله قرار می دهند، ناآگاهند. اینها تصور نکنندکه خدمتی به دین می کنند، اینها یا مسلمان ناآگاهند یا آلت دست هستند”(روزنامه اطلاعات). در ادامه، طالقانی در۱۶شهریور همان سال، در آخرین نمازجمعه خود، هدف اصلی و رسالت روشنفکران را آزاد کردن مردم از قید تحمیلات معرفی می کند: “هدف پیامبران، آزادکردن مردم، آزادکردن از قید تحمیلات طبقاتی، آزادکردن از اندیشه های شرکی که تحمیل شده، آزادکردن از احکام و قوانینی که به سود یک گروه و یک طبقه بر دیگران تحمیل شده است. این رسالت پیامبر شما بود. ما هم باید به دنبال همین رسالت باشیم … محدودیتهای پلیسی که گاهی به اسم دین بر مردم تحمیل می شد، از همه خطرناکتر بود، این خطرناکترین تحمیلات است. یعنی آنچه از جانب خدا نیست، از جانب حق نیست، آنرا به اسم خدا به دست و پای مردم ببندند و مردم را از حرکت حیاتی بازدارند، حق اعتراض و انتقاد به کسی ندهند، حق فعالیت آزاد به مردم مسلمان و آزاده ندهند … رسالت اسلام و انقلاب ما برای آزادی است”(همان).

و آزادی خواسته ی هر تجددخواهی ست .