آمریکا، روسیه و اتحادیهٔ اروپا می‌توانند نقشی حیاتی برای ایجاد روندی مشابه CSCE در خلیج فارس بازی کنند. غرب باید از اهرم‌های خود برای تشویق متحدانش در شورای همکاری خلیج به ارتباط‌گیری با ایران، استفاده کند.

حسین موسویان- با وجودی که بسیاری از جنبه‌های سیاست خارجی دونالد ترامپ در طول رقابت‌های انتخاباتی مبهم مانده بود، یک موضوع اساسی به‌طور شفاف بیان شد: این‌که آمریکا تا کنون بیش از حد متعارف، هزینه‌های متحدان طفیلی خود را در سراسر جهان تقبل کرده است.
 ترامپ طی سخنانی در ماه آوریل گذشته، اظهار کرد: «متحدان ما باید در زمینهٔ تأمین هزینه‌های بسیار بالای مالی، سیاسی و انسانیِ ما برای برقراری امنیت خودشان، مشارکت کنند.» او ادامه داد: «آن‌ها به ایالات متحده به چشم یک کشور ضعیف و بخشنده نگاه می‌کنند و هیچ‌گونه حس تعهدی نسبت به توافق‌هایشان با ما ندارند.» این مشکل که از جانب پرزیدنت باراک اوباما نیز بازتاب داده شده، در خاورمیانه حادتر است. در آن‌جا متحدان منطقه‌ایِ آمریکا شاهد فروپاشی منطقه و ظهور گروه‌های یاغی خشونت‌طلب بودند و سهم خاصی در جهت مشارکت برای تأمین امنیت منطقه بر عهده نگرفتند.
برای مثال، عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی، در عین حال که از شورشیان سوری حمایت می‌کنند، از زیر بار جنگ علیه گروه دولت اسلامی [داعش] «شانه خالی می‌کنند». آن‌ها مانند سایر حکومت‌های پادشاهی سُنی، بیش از سایر کشورهای منطقه در معرض تهدید ایدئولوژی وهابی-سلفی داعش هستند. ترامپ در این‌باره گفته است: «اگر عربستان سعودی زیر چتر حمایت آمریکا نبود… فکر نمی‌کنم که اکنون وجود خارجی می‌داشت».
ترامپ در کنار این‌که می‌خواهد متحدان منطقه‌ای آمریکا برای تأمین امنیت‌شان بیشتر از خود مایه بگذارند، درک روشنی نیز دارد که دخالت‌های نظامی ایالات متحده در خاورمیانه، نسبت به هزینه‌های شگرفی که داشته، دستاورد بسیار اندکی به بار آورده است. ترامپ اخیراً در برنامهٔ ۶۰ دقیقه [تلویزیون سی‌بی‌سی] با ذکر این‌ که «ما این جنگ را برای ۱۵ سال ادامه دادیم»، گفت: «شش تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردیم. با شش تریلیون دلار، می‌توانستیم دوبار کشورمان را بازسازی کنیم.»
من اخیراً میهمان سومین نشست سالانهٔ استراتژیک ابوظبی بودم که در آن صدها شرکت‌کننده ادعا کردند که ایران در پی تسلط بر منطقه است و در امور کشورهای عربی دخالت می‌کند. مضاف بر این، آن‌ها ایالات متحده را به خاطر حمله به افغانستان و عراق و تحویل‌دادن منطقه به ایران، ملامت کردند. به عنوان تنها ایرانی حاضر در کنفرانس، به آن‌ها یادآوری کردم که جنگ آمریکا علیه ترور در افغانستان با حملات ۱۱ سپتامبر کلید خورد؛ این حملات از جانب ۱۹ هواپیماربا صورت گرفت که ۱۵ تن از آنان، شهروندان سعودی بودند. عراق در دوران صدام حسین نیز یکی از متحدان شورای همکاری خلیج بود؛ شورایی که طی هشت سال جنگ خونین صدام علیه ایران، از او پشتیبانی می‌کرد. پس از آن، در زمانی که صدام در سال ۱۹۹۰ به کویت حمله کرد، شورای همکاری خلیج بود که از ایالات متحده و هم‌پیمانانش خواست تا برای نجات آن‌ها و عقب‌راندن صدام مداخله کنند. در مورد یمن و لیبی، دو کشور عرب که در سال‌های اخیر فرو ریختند، شورای همکاری خلیج نیزمستقیماً در حملات نظامی و ویرانی آن‌ها شرکت داشت.
صلح اعراب و ایران و نقش ترامپ/آمریکا از مداخلهٔ نظامی در منطقه دست برمی‌دارد؟
خط فکری ترامپ در این موارد، جهت صحیحی را دنبال می‌کند. برای ایجاد صلح و آرامش در خلیج فارس، ضرورت دارد تا آمریکا و متحدانش نقشی جسورانه‌تر در شکل‌دهی به ثبات منطقه ایفا کنند و آمریکا باید از راهبردهای متکی بر تغییر رژیم و مداخلهٔ نظامی در منطقه دست بردارد.
جنگ‌های نیابتی میان مراکز قدرت که از شاخصه‌های کنونی منازعات خاورمیانه محسوب می‌شوند، کم‌شباهت به اروپای چند دهه قبل نیستند. در جریان جنگ سرد، ایالات متحده و هم‌پیمانانش در ناتو در یک رویارویی تمام‌نشدنی و رو به گسترش با اتحاد شوروی و هم‌پیمانانش در پیمان ورشو قرار داشتند. اروپا نیز خط مقدم این رویارویی بود؛ جایی که تنش‌های مستمر، می‌توانستند به سادگی از کنترل خارج شوند. تا این‌که پیمان ۱۹۷۵ هلسینکی منعقد شد و «کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا» (CSCE) شکل گرفت.
پیمان هلسینکی آغازگر روندی بود که کشورهای عضو پیمان‌های ناتو و ورشو در کنار کشورهای بی‌طرف اروپا، می‌توانستند بدون پیش‌شرط کنار یکدیگر بنشینند و دربارهٔ نگرانی‌های امنیتی‌شان گفت‌وگو کنند. کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا بر پایهٔ اصولی همچون احترام به حق حاکمیت، عدم استفاده از زور، احترام به مرزها و تمامیت ارضی، حل و فصل صلح‌آمیز مناقشات و عدم دخالت در امور داخلی دیگر کشورها، به کشورهای عضو امکان داد تا دور یک میز بنشینند و با ابراز نگرانی‌های امنیتی خود، در مورد راه‌های غیر خشونت‌آمیز برای حل آن‌ها، گفت‌وگو کنند.
طی دو دهه، جلسات کمیسیون امنیت و همکاری در اروپا (CSCE) به نتایجی در زمینهٔ تدابیر حیاتی منجر به شفافیت، محدودیت تسلیحاتی و تبادل اطلاعات رسید که حاصل آن در کاهش تنش در قارهٔ اروپا محسوس بود. در سال ۱۹۹۴، روند کار این کمیسیون نهادینه شد و به شکل یک ساختار امنیتی متناسب در آمد: سازمان امنیت و همکاری اروپا  .(OSCE)
روندی مانند تشکیل کمیسیون امنیت و همکاری اروپا، برای کشورهای خلیج فارس (شامل ایران، عراق و شش عضو شورای همکاری خلیج) می‌تواند راهی به سوی تنظیم ثبات منطقه‌ای باشد. با وجودی که مواضع این کشورها امروزه فاصلهٔ زیادی از یکدیگر دارد، یک روند تدریجی که در ابتدا کار خود را تنها با یک‌سری ملاقات‌های منظم در جهت ارتباط و مطرح‌کردن نگرانی‌های امنیتی آغاز کند، می‌تواند به مرور زمان به توسعهٔ روابط مبتنی بر همکاری بیشتر منتهی شود.
آمریکا، روسیه و اتحادیهٔ اروپا می‌توانند نقشی حیاتی برای ایجاد روندی مشابه CSCE در خلیج فارس بازی کنند. غرب باید از اهرم‌های خود برای تشویق متحدانش در شورای همکاری خلیج به ارتباط‌گیری با ایران، استفاده کند. تنها توسط چنین گفت‌وگوهایی می‌توان به نتیجه‌ای مانند استقرار نهادی همچون سازمان امنیت و همکاری اروپا رسید که قدرت‌های منطقه‌ای، منافع یکدیگر را در نظر بگیرند و علیه تهدید‌های مشترک اقدام کنند؛ نتیجهٔ این روند می‌تواند استقرار یک صلح پایدار در خلیج فارس باشد. صلحی که تأمین‌کنندهٔ نظر دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری‌ منتخب، در زمینهٔ خاورمیانه‌ای است که شاهد دخالت کمتر آمریکا باشد و از متحدان ایالات متحده بخواهد تا نقشی بنیادین در حفظ امنیت منطقه ایفا کنند.
منبع: المانیتور